یادداشت سَمی
1404/4/8
کتاب: صبح بخیر هیولا انتشارات نیماژ از کتاب: پایان سال اول درمانمان بود. برای من که فکر میکردم تنها شش جلسه زمان میبرد، خیلی بود. وقتی افراد چنین آسیبهایی را که مدلین تجربه کرده بود، از سر میگذرانند، تا زمانیکه درد خود را بیرون نریزند، شروع به بهبود نمیکنند. من در آنجا نقش شاهد را ایفا میکردم، تا به او اطمینان دهم که هر روز صبح "هیولا" نامیده شدن بیرحمانه بود، و این تقصیر او نبود. من آنجا بودم که به او کمک کنم تا با عواقب چنین کودکی دردناکی کنار بیاید. کتاب از زبان کاترین گیلدینر هست که بیشت و پنج سال به عنوان روانشناس بالینی کار کرده. او داستان پنج نفر از بیمارانش را که با موقعیتهای مختلف به او مراجعه کردهاند، را نوشته است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.