یادداشت کتابفام
2 روز پیش
۱۱۹ صفحه در ۳ ساعت و ۲۰ دقیقه. برای ایجاد یک تصویر مالیخولیایی، چه راهی بهتر از قرار دادن یک انسان روی قسمتی از عرشه یک اقیانوسپیما که مخصوصن برای او در نظر گرفته شده است؟ در یک کشتی، بدون هیچچیز در اطرافش بجز اقیانوس گسترده و باز. و «روبرت زیتالر»، «آخرین موومان»، جدیدترین کتابش را با همین صحنهآرایی آغاز میکند. «زیتالر» جوایز زیادی را برای آثارش بدست آورده است. او نه تنها بعنوان یک نویسنده شناخته میشود، بلکه یک بازیگر نیز هست و از استعداد ذاتی خود برای همدلی با نقشی که باید در کتابهایش ایفا شود استفاده میکند. او به زیر پوست شخصیتهای رمانش میدود و میداند که چگونه حالت ذهنی آنها را بطور واقعی به تصویر بکشد بطوری که بعنوان یک خواننده میتوانید با آنچه شخصیت احساس میکند و میاندیشد همدلی کنید. شخصیتهای «زیتالر» حس "واقعی بودن" میکنند و چیزی که به این امر کمک میکند این است که شخصیتهای او افراد بسیار معمولیای هستند، اگرچه که مورد دوم در «آخرین موومان» در مورد شخصیت «گوستاو مالر» (آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته) صدق نمیکند. «زیتالر» در «آخرین موومان»، تصویری از «مالر» را از طریق خاطراتش ترسیم میکند. خاطرات تأثیرگذاری که ناگهان و بطور غیرقابل کنترلی خود را در سر «مالر» بیمار، روی کشتی در آخرین سفرش به وین به سوی مرگ، روی عرشه آفتابگیر کشتی نشان میدهند در حالی که همسرش «آلما» و دخترشان «آنا» در طبقه پایین در اتاق غذاخوری میمانند. به همان اندازه که زندگی «مالر» ناآرام و پرتلاطم بود، محیطی که داستان در آن اتفاق میافتد آرام است که تضاد زیبایی را بین بخش آرام و آخر زندگی او و گذشته پرتلاطمش ایجاد میکند. «مالر» تنها روی عرشه آفتابگیر کشتی است. هرازگاهی پسرک خدمه کشتی میآید تا از او بپرسد که آیا حالش خوب است یا نه. این پسر بعدها در روزنامهای که به تاریخ پنج ماه گذشته برمیگردد، در یک کافه در بندر در مورد مرگ «مالر» میخواند که داستان با آن به پایان میرسد. «زیتالر» کلمات خود را با دقت انتخاب میکند. او از کلماتی که ممکن است به نظر خواننده «ساختگی» به نظر برسد، اجتناب میکند. تعادل خوبی بین بخشهای توصیفی و دیالوگها وجود دارد. حتی در گفتگوها، مثلن با پسرک خدمه کشتی، فقط موارد ضروری گفته میشود. تصویری که با بستن قسمت آخر برای شما بهعنوان یک خواننده باقی میماند، تصویریست هماهنگ از حال و گذشته، از شکست و موفقیت، و از عشق و مرگ. بنظرم «مالر» خوششانس بود که نویسندهای مانند «روبرت زیتالر» به او اجازه داد تا در این رمان زیبا زندگی کند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.