یادداشت مهدی بنواری

                ترجمه‌ی فارسی Die letzte Welt را با نام «جهان آخر» به پیشنهاد و لطف «فرزاد فربد» گرامی خواندم که کتاب را به من هدیه کرد. ترجمه‌ی کتاب کاری است از «محمود حدادی»، مترجم خوشنام و زبردست آلمانی، که توسط انتشارات پریان چاپ و منتشر شده است. 
در طی خواندن کتاب، جابه‌جا درگیری دغدغه‌ی دقت مترجم را با متن پیچیده می‌دیدم و پس از مدت‌ها ترجمه‌ای را دیدم که نثر در آن از اهمیتی به اندازه‌ی انتقال برخوردار بود. در حدی که به نظرم فارسی‌نویسان می‌توانند از آن بیاموزند.

مثل بیشتر آن‌هایی که دغدغه‌ی ژانر دارند، خیلی وقت‌ها با ارجاع از متن‌های ژانری، سر و کارم با اسطوره‌ها افتاده است. یکی از جالب‌ترین روایت‌های اسطوره، نسخه‌ی اویدیوس، شاعر رومی بوده است که شعر اساطیری‌اش، دگردیسی‌ها را در زمانی سرود که اگوستوس قیصر خود را خدا خواند و از معبد ژوپیتر، راهرویی مستقیم به معبد خدایی خود کشید.
سرودن منظومه‌ی اساطیری کار تازه‌ای نبود، اما یکی از جذابیت‌های دگردیسی‌ها، بازگشتی است که انگار به نقطه‌ی شروع اسطوره، زمان تلاش انسان اولیه برای ادراک نیروهای طبیعی، داشته است. خدایان اوید گویا چهره ندارند و همگی مثل اعضای یک خانواده‌ی نیروهای طبیعی به تصویر کشیده می‌شوند.
کریستف رانس‌مایر، نویسنده‌ی جهان آخر، داستان تبعید اوید به سواحل سنگی دریای سیاه را، به قرن بیستم میلادی کشیده است و اگوستوس را بر مسند خدایی دیوان‌سالاری هزارتویی امپراطوری رومی نشانده است که متروپولیسی در میانه‌ی قرن بیستم میلادی پایگاه قدرت اوست و پروژه‌های عمرانی‌اش، هدیه به مردم روم.
کوتا که به نقل از نمایه‌ی انتهای کتاب، گویا کوتا ماکسیموس مسالینوس، شاگرد و مرید اویدیوس بود، پس از تبعید اوید که در کتاب ناسو (پوبلیوس اویدیوس ناسو) خوانده می‌شود، به دنبال دیدار او و یافتن سرنخی از کتاب آخرش اوید، راهی شهر آهنگران و معدن‌کاوان، تومی در کرانه‌ی دریای سیاه می‌شود.
اوید کتاب دگردیسی‌ها را در دلتنگی شنیدن خبر تبعیدش، در خانه‌ی رمش سوزانده است و مردم تنها بخش‌هایی منتخب از آن را در جلسه‌های خواندن کتاب است که شنیده‌اند. 
کوتا در تومی اثری از ناسو نمی‌یابد، اما خواننده نخستین ردپای دگردیسی را در داستان حس می‌کند. شهری با ساکنانی که انگار اسم‌های یونانی دارند، اما همین ساکنانی که سرگرمی‌شان فیلم‌های سالانه‌ی سینماچی دوره‌گردی علیل است، از خود اسطوره‌های اولیه آمده‌اند و به روایت ناسوی کتاب در دگردیسی‌های جهان آخر، تن می‌دهند.

«اکو بلند گفت پس از طوفانی که در راه است و همه چیز را نابود خواهد کرد، از مشتی سنگ نسلی نو سر برمی‌دارد- ناسو این آینده را در یک روز زمستانی از شعله‌های آتش برای او پیشگویی کرده است، از هر سنگ‌دانه یک غول.»
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.