یادداشت
1400/9/13
جردن پیترسون امروز یکی از پرمخاطبترین روانشناسانِ دنیاست که نظراتش با ایدههای غالبِ امروز متفاوت است. به عقیدهی او اگرچه فکر میکنیم که با رسیدن به موفقیّتی خاص خوشحال میشویم امّا این شادی موقّتی خواهد بود. به باور او اصالت دادن به شادی در زندگی، رهآوردی جز اضطراب و افسردگی ندارد. لذا در جهانی که تاروپودِ آن با رنج عجین شده است باید برای زندگی معنایی والاتر از شادی جستوجو کرد. به نظر وی معنایی که میتوان برای زندگی یافت میتواند این باشد: «توسعه و رشد شخصیّت در رویارویی با رنج و درد». او این کتاب را با همین هدف نگاشته است. برای نیل به این مقصود دوازده قانون را معرفی میکند که با آگاهی از آنها میتوان به چهارچوبی دست یافت تا بهترین مواجههها را در برابر رنجهای زندگانی داشته باشیم. به گمانم رازِ دیدهشدنِ میلیونی در یوتیوب و اقبال به آثار او همین «معنای او از زندگی» است. اگرچه، در قسمتهایی، کتاب دچار اطناب شده امّا حتما خواندنش را پیشنهاد میکنم. 1. صاف بایستید و شانهها را به عقب بدهید: پایین انداختنِ شانهها ریشه در عصبشناسیِ مغز دارد. این کار نتیجهی کاهشِ مادّهای به نام سروتونین است. مادّهای که در داروهای مقابله افسردگی وجود دارد. لذا این کار باعث ترشّحِ بیشترِ این مادّه در بدن میشود. 2. با خودتان همانگونه رفتار کنید که با کسی که مسئولیّت کمک به او بر عهدهی شماست رفتار میکنید: دارو نخوردنِ کسانی که عملهای سختی مانندِ پیوند کلیه داشتهاند ممکن است به مرگشان ختم بشود امّا در موارد بسیاری دیده میشود که این افراد خوردن داور را قطع میکنند همان افراد به احتمال زیاد این کار را در قبال حتی حیوان خانگیشان انجام نمیدهند! لذا باید با خودمان مانند کسی رفتار کنیم که مسئولیّتِ او را به ما سپردهاند. 3. با کسانی دوستی کنید که خواهانِ بهترینها برای شما هستند. دوستانِ واقعی حامی و مشوّقِ شما هستند امّا دوستانِ سمّی به شما آسیب میزنند؛ یا با بدخواهی یا به واسطهی انفعال و «بیحرکتبودنشان»! 4. خودتان را با کسی که دیروز بودید مقایسه کنید، نه با امروزِ شخصی دیگر. مقایسهی خود با دیگران از آسیبزنندهترین و غیردقیقترین کارهاییست که انجام میدهیم. این کار هرگز پایانی ندارد. چراکه همواره شخص بهتری هست. در حالی که «عاقلانهتر» است که خود را با دیروز خود مقایسه کنیم. 5. اجازه ندهید فرزندانتان کاری کنند که دیگران از آنها بیزار شوند. اگر از آن دسته والدینی هستید که فرزندتان را حتی زمانی که به خود، شما یا دیگران آسیب میرسانند آزاد میگذارید بدانید که در حال پرورشِ یک دیکتاتورِ منفور هستید! 6. پیش از انتقاد از دنیا در خانهی خود را در کمالِ نظم و پاکیزگی نگه دارید. افراد زیادی هستند که اگرچه ایدههای جهانشمولی برای تغییر بنیادین در هستی دارند امّا درواقع از پس تمیزکردنِ اتاق خود نیز برنمیآیند. تغییر را از اتاقِ خود شروع کنیم. 7. به دنبال چیزی باشید که معنایی دارد نه به دنبال مصلحت! مغز ما در قبال کاری که انجام میدهیم به دنبال معناست. اگر به واسطهی مصلحت، از معنای کارتان غفلت کردید، از نظر مغز کاری نکردهاید. پس دغدغهتان معنای کارتان باشد نه سختیِ آن کار! 8. حقیقت را بگویید یا دستکم دروغ نگویید. چون دروغ میتواند عواقب ناخواستهای به بار بیاورد. 9. فرض کنید کسی که دارید به او گوش میکنید چیزی را بداند که شما نمیدانید. چون «شنیدن» راهِ اصلیِ فهم و تجسّم گفتههای طرف مقابل است. 10. صریح و دقیق سخن بگویید. 11. بچهها را هنگام بازی با اسکیتبورد تنها بگذارید. بدون روبرو شدن با خطراتِ حین بازی فرزندان مقابله با آشوبِ زندگی را نخواهند آموخت. 12. وقتی در خیابان به یک گربه برخوردید نوازشش کنید. به این معنا که حتی در یک روز بسیار بد نیز خود را از اتفاقاتِ سادهی خوب محروم نکنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.