یادداشت

نرگس

1402/11/11

دست های آلوده: نمایشنامه در هفت مجلس
        نسبت به دو نمایشنامه‌ای‌ که قبلاً از سارتر خوندم (دوزخ و مردگان بی‌کفن و دفن) داستان قشنگ‌تر و دیالوگ‌های خیلی بهتری داشت.

البته که “به نظر من” درون‌مایه‌‌ی سیاسیش زیاد بود!👀
داستان در زمان جنگ جهانی دوم روایت میشه. کشمکش بین حزب‌های داخلی فرانسه، به‌خصوص کمونیست رو برای گرفتن قدرت به خوبی نمایش میده.
شخصیت اصلی داستان یک جوان ۲۱ ساله‌اس که عوامل مختلفِ مؤثر بر زندگیش ، تصمیمات و روش تفکرش با توجه به جنگ و شرایط فرانسه، به خوبی به نمایش گذاشته شده و این که چطور معنی زندگیش دگرگون میشه..

ازونجایی که اعتقاد دارم یک نویسنده برای یک پیام ۲۰۰ص کتاب نمی‌نویسه😁 مفاهیم حاشیه‌ای رو که مطرح کرده بود، دوست داشتم.



❌⚠️ احتمال لو رفتنِ داستان:
پیش‌آگهی داستان‌ رو خیلی دوست داشتم، مدام دنبال اون لحظه و چگونگی انجامش بودم.

نکته جالبش اینه که حزب‌های سیاسی در حین این‌ که میخوان نشون بدن قطعیت دارن، به تصمیمات خودشون پایبند نیستن! دیدیم که بعد از کشته شدن هوده‌رر هدف حزب عوض شد و سیاست اونو پیش گرفتن!
همین احزابِ مخالف باهم وقتی منافعشون به خطر بیفته دوباره باهم به توافق می‌رسند و مردم قربانی این دست‌های آلوده و قدرت‌طلبیشون میشن.

هوگو با توجه به پولدار بودنش، این آزادی رو داشت که خودش برای زندگیش و آیندگانش تصمیم بگیره و به زندگیش معنی بده!
 خامِ صحبت‌های آرمانیِ حزب شد. با قبول عقایدشون و گرفتن یک مسؤلیت بزرگ سعی در نشون دادن خودش کرد اما بعد از بیرون اومدنش از زندان، روبه‌رو شدنش با این حقیقت خیلی براش سنگین و غیرقابل قبول بود.

شخصیت مورد علاقم ژسیکا بود که بدون جبهه‌گیری حزبی درست فکر‌ می‌کرد، تعصب نداشت و عقل و شعورش به‌جا کار می‌کرد

🌱ژسیکا: حتما باید آدم‌هایی را که عقاید شما را ندارند کشت؟
هوگو: گاهی.
ژسیکا: اما بگو چرا عقاید لویی و اولگا رو قبول کرده‌ای؟
هوگو: چون عقایدشان درست است.
ژسیکا: ولی فرض کن سال گذشته به جای اینکه لویی را ببینی، هوده‌رر را دیده بودی. آن‌وقت عقاید او را درست خیال می‌کردی؛ همچه نیست؟
هوگو: تو دیوانه‌ای
      
1

33

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.