یادداشت axellee
دیروز
کتاب قلب سگی نوشته میخائیل بولگاکوف..دومین کتاب من از این نویسنده...کتابی که باعث شد بولگاکوف رو در لیست نویسنده های موردعلاقه خودم قرار بدم. نمره من به این کتاب 4 از 5 هستش. علت اینکه نمره کامل ندادم ضعف کتاب نیست، صرفا به نظرم همین نمره واسش کافیه. انتخاب این کتاب براساس اسمش و نویسندش بود. بعداز مرشد و مارگاریتا و لذتی که خوندن اون کتاب بردم، باعث شد اسم بولگاکوف تو ذهنم موندگار بشه. و وقتی تو کتابفروشی داشتم بین کتاب های جیبی نشرماهی سرک میکشیدم، این کتاب نظرم رو جلب کرد. اولش به خاطر نویسندش و بعدش به خاطر اسمش که به عنوان یک حیوون دوست باعث شد سریع برش دارم و ببینم درمورد چیه. داستان درمورد یک سگه..بله سگ..یک سگ دوساله که تو خیابون زندگی میکنه و اکثر روزهاش با گرسنگی سرمیشن و بیشترین چیزی که میتونه بخوره کتکه. بولگاکوف خیلی خوب تونسته در قالب یک سگ به زندگی نگاه کنه، همون طور که در کتاب مرشد و مارگاریتا خیلی خوب تونسته بود شخصیت یک گربه رو به تصویر بکشه و این چیزی هست که به خاطرش بسیار بولگاکوف رو تحسین میکنم. این حجم از دقیق شدن به یک موجود و تسلط به شخصیتش برای زمانی که نویسنده زندگی میکرده و فضای مجازی و توجه به حیوانات وجود نداشته فوق العادست. دومین شخصیت کتاب دکتری هست به نام فیلیپ فیلیپوویچ پریآبراژنسکی، پروفسوری که در حوزه جوان سازی و اصلاح نژاد فعالیت می کنه و به شدت با عقاید کمونیستی(که حاکم بر جامعه آن روزهای روسیه بوده مخالفه) و یک روزی سگ مذکور رو در خیابان درحالی که به لطف یک آشپزعصبانی پهلوش با آب جوش سوخته پیدا میکنه و به خونه خودش میبره. خونه ای که با وجود هفت اتاقش مطب پروفسور آبراژنسکی هم به حساب میاد و خاری در چشم همسایه های کمونیستش هست. سومین شخصیت دکتر ایوان آرنولدوویچ بورمنتال، دستیار و شاگرد پری آبراژنسکی هستش که ارادت زیادی به استادش داره. سگ، که بعدها اون رو با اسم شاریکوف خواهیم شناخت، بعد از یک عمل جراحی که به یک انسان تبدیل میشه. انسانی با عقاید و قلب سگی، انسانی به دوراز تمدن، فرهنگ و فاقد شعور به معنای واقعی. چنین انسانی/سگی که یک روز به خاطر تکه ای کالباس برای پروفسور دم تکون میداد و برای ابراز ارادت کفشش رو لیس میزد، بعدازتبدیل شدن به انسان کت وشلوار تنش کرد، اسم و فامیل و مدارک هویتی برای خودش درست کرد. درحالی که در هیچ زمینه و آمادگی ای برای درک اطرافش نداشت توسط یک کمونیست افراطی آموزش میبینه و میشه فردی که طوطی وار عقاید دیکته شده بهش رو بیان میکنه. بولگاکوف به عنوان فردی که خودش هم مخالف عقاید کمونیستی بوده تبدیل یک سگ دوستداشتنی و بامزه که از فرش به عرش میرسه و درجایگاهی که فکرش رو هم نمیکرد میرسه رو به خوبی به نمایش میذاره. درحدی که هرچقدر ابتدای شاریک(سگ) در ابتدای کتاب دوست داشتنی بود، شاریکوف(انسان) اعصاب خردکن و شاید حال بهم زن هم بود.(َشایدم توصیف افراطی ای باشه.) ژانر کتاب علمی-تخیلی و رئالیسم هستش و به طور کلی یه کتاب سیاسی آمیخته با طنزانتقادی به شمار میاد. کتابی که سال های سال در شوروی ممنوع به شمار میرفت. درنهایت باید بگم که از مطالعه کتاب بسیار بسیار لذت بردم. و حالا میتونم بگم بین ملل مختلف ادبیات روس موردعلاقه من و مامنی برای من به حساب میاد و اخیرا هروقت بی حوصله، غمگین، عصبانی، ناراحت و یا سرشار از هر حس بد دیگه ای بودم این روس های لعنتی( شایدم بهتر باشه بگم خلاق؟) من رو همراه خودشون به دنیای جدیدی میبرن و هردفعه باعث میشن شگفت زده بشم. بولگاکوف تبدیل شد به یکی از نویسندگان دوست داشتنی من که خیلی خوشحالم باهاش آشنا شدم. و سوالی که احتمالا پیش میاد...چه قدر این کتاب رو توصیه میکنم؟ بسیار بسیار زیاد! مخصوصا اگه از ژانر علمی-تخیلی و سیاسی لذت میبرید. یکشنبه- بیست و سوم شهریورماه 1404
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.