یادداشت نوید نظری
3 روز پیش

پیشینهای به کمال هستی در زوال و سعادت در مسیر وصال! این سهگانه جان نویسندگی نادر هستند در اثر سترگ به نام آتش بدون دود! درخت مقدس که میعاد پیمان دوباره و بانگ سربلندی و استیلای ترکمنها در صحرا بود. درختی که خستگان از سردی چادرها و برهوت صحرا بی عاچیق و تار و تکزن و تفنگ را پناه داد و تمدنی جدید در دل صحرا فراز آورد. هر قدر گالاناوجا و یاشولی حسن در گردآوردن مردم کوشیدند، از دل صحرا آب کشیدند و زمین آباد کردند و اینچهبرون به مرکز صحرای ترکمن نشین ایران بدل ساختند، اکنون این روستا درگیر بیماری و نومیدی و تباهی است. سترگترکمنی که ترک برداشته! درخت مقدس نماد پابندگی به سنتهایی است که با بند خرافه و سستی و ایستایی اسیر گشته. بیماری فراگیر نوباوگان ترکمن را میکشد، دودی از تفنگها برای شکار برنمیخیزد، فرزندان رهبران صحرا درهمآمیختگی وانهاده و درآویختهاند! در این میانه آقاویلر عزم آن دارد تا فرزند خویش را برای فراگیری طب و دستاورد کیمیای نجاتبخش ترکمنها راهی تهران کند. ترکمنها اما به این تصمیم بدبیناند. آنان معتقدند فارسها و حکومت مرکزی جز نفرت و تباهی و بیداد و مرگ چیزی برایشان ندارند. آقاویلر پیر همه هستیش را فدای این مبارزه میکند؛ گوسفندان و زمینهایش را به کودکان میبخشد به شرط آنکه تا سنین جوانی بیماری و نیستی را در صحرا تاب بیاورند. چوبدست کدخدایی وا مینهد تا مردمان برای رسم جدید خود اسم جدیدی بیابیند. تکنواز این پرده از موسیقی صحرا یاشولی آیدین فرزند ناخلف یاشولی حسن دوراندیش است. کودکان صحرا یکی یکی جان میسپارند و یاشولی این مرگ را بادافره کفر اوجاها میداند! پرهیب مرگ بر چادرها دست انداخته، عاچیقها ساز ماتم کوک میکنند، پیشهوران نفرت درو میکنند. در دورتر، آلنی مشق طبابت میکند، سخت زندگی میکند تا زندگانی جانسختان را بتواند که نجات بدهد. کتاب میخواند و دانش میاندوزد. کشور آبستن رویدادهایی نویی است از شمال از جنوب! متفقین تهران را اشغال کردهاند و مبارزان راه آزادی که در خفقان رضاخانی زهر میخوردند و حسرت میمکیدند، بوی خوش صبحگاهی و طلوع خورشیدی در سرزمین ایران مستشان کرده است. آسمان اصالت گذشته، خشونت خورشید اکنون و ماهتاب ماورایی آینده، هرچند در محنت و تباهی اما نوید آیندهای روشن را میدهد که بسته به همت مردان این صحراست...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.