یادداشت

گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)
        چقدر به همسران شهدا بدهکاریم. طعنه های اطرافیان را تحمل کردند، با نجابت برخورد کردند، بچه هایشان را قهرمانانه بزرگ کردند.
دو فراز  فراموش نشدنی کتاب برای من:
۱-  ایام‌ تعطیلات نوروز در خانه های سازمانی دزفول ، شهید به همسرش می‌گوید فردا دوسه تا مهمان داریم. خانم هم یک قابلمه ماکارونی بار می‌گذارد که کفاف ۱۰ نفر را می‌داده. اما وقتی صدای یاالله شهید بلند میشود ، خانم سر بیرون می‌کند ، می بیند صفی در درحال ورود به منزل است که انتها ندارد.😳 
کل خانه او و خانه همرزم دیگر شهید که چسبیده به هم بوده پر می‌شود از مهمان.  خانم شهید و خانم آن همرزم شهید به فکر چاره می افتند که ناهار با یک قابلمه ماکارونی و این همه مهمان را چه کنند؟ آخرسر می‌روند هرچه سیب زمینی و تخم مرغ و آرد و پیاز داشته اند، آورده و کوکو سیب زمینی درست می‌کنند. بعد از پايان مهمانی ، شهید به خانمش میگوید الحمدلله خدا جور کرد و مهمانی خوبی شد و رزمندگانی که در ایام نوروز پیش خانواده هایشان نبودند را خوشحال کردیم☺️
همسرش می‌گوید آخر مرد تو به ما گفتی دو سه تا. نمی‌دانی چه استرسی کشیدم که این صف را دیدم.😐 شهید جواب می‌دهد وقتی به چند نفر تعارف کردم، کل لشگر خبر دار شدند و من هم دیگر رویم نشد چیزی بگویم، سوار وانت شدند و ...  😂
۲-همه می‌دانیم شهر مسکونی که بیشترین موشک و بمب و گلوله برآن فرود آمد دزفول است. اصلا به آن بلدالصواریخ ( شهر موشکها)  می‌گویند. ۱۷۶ موشک، ۲۵۰۰ بمب و گلوله به آن اصابت کرده است و همچنان مردمش تا آخر در شهر ماندند.😱
در این شرایط جنگی زهرا خانم همراه خانم همسایه ، بازار می‌رود و پارچه زمینه صورتی با آلبالوهای قرمز😍 می‌خرند و درون خانه موقتی سازمانی بتونی بمباران شده را با آن زیبا می‌کنند.🥰 پرده برای پنجره های شکسته، دامن برای گاز و سینک بدون کابینت ، پوشش برای دیوارهای زخمی می‌دوزند. این کار سبب افزایش روحیه همسایگان و همسرانشان می‌شود.💪 
      
12

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.