یادداشت

بهار برایم کاموا بیاور
        همه‌ی ما داستانیم در داستان‌های هم‌دیگر و دیگران. داستان‌هایی هستیم که گاهی شخصیت اصلی، گاهی شخصیت فرعی و گاهی سیاهی‌لشگر خواهیم بود.
آغاز یا پایان داستان اصلا دست ما نیست، تنها چیزی که دست ماست «چگونگی اجرای نقش‌» هست.
اینکه تو تشخیص بدی در این قسمت از داستان که هستی چه نقشی داری، نقشت شخصیت اول هست؟ نقشت سیاهی لشکر هست؟ خب اگر هست، درست اجراش کن. جوری اجراش کن که بگی من از پس اجرای این نقش براومدم.

داستان به شدت گنگ و گمراه کننده‌ست ولی تورو با خودش همراه میکنه.
تو با مریم همراه میشی، باهاش دل‌نگران میشی، باهاش چای دم میکنی و برای بچه‌ها غذا درست میکنی و چشم به راه منتظریم تا مینی‌بوسی که هیچ مسافری نداره تورو برسونه.
      
2

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.