یادداشت ꕤ اخگر

ꕤ اخگر

ꕤ اخگر

1404/6/10 - 19:45

        کتاب "بی حد و مرز" رو تا نصفه خوندم. واقعا داشتم روانی می‌شدم دیگه. فهمیدم که اصلا نمیتونم با کتاب‌های روانشناسی کنار بیام و ارتباط بگیرم. چند صفحه اول خوب بود که داشت با تعریف زندگی خودش مفهومی رو می‌رسوند. ولی صد صفحه بعد همش داشت یه چیزی رو تکرار می‌کرد و واقعا خسته شدم. به زور داشتم میخوندم. ولی دیدم دارم ریدینگ اسلامپ میشم و گفتم زودتر بذارم کنار تا بدتر نشده. من کلا با کتابای روانشناسی مشکل دارم احساس می‌کنم همش شعاره. فلان کار رو بکن تا فلان بشه. انسان خودش بهتر خودش رو می‌شناسه خودش بهتر میدونه باید چیکار کنه تا حالش بهتر بشه. احساسات مردم یکی نیستن زندگیشون یکی نیست که بخواد بر اساس یه فرمول پیش بره. اون صد و خورده‌ای صفحه‌ایم که خوندم چیزایی بود که خودم میدونستم. نباید به خودت بگی نمیتونم و نمیدونم و نمیشه و ... باید از این محدودیت‌های ذهنی که برای خودت درست کردی خودت رو رها کنی. در کل مفهومش این بود که خواستن توانستن است. شاید کسایی که به روانشناسی علاقه دارن خوششون بیاد.🗞
      
102

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.