یادداشت آناهیتا
1404/5/26
مسلماً وقتی عنوان «غنچهها را بچین، بچهها را به گلوله ببند» را میشنویم، انتظار یک تراژدی تلخ و تکاندهنده داریم. رمان از همان سطرهای نخست ما را وارد جهانی میکند که میان مرگ و زندگی، گرسنگی و خشونت، امید و ناامیدی در نوسان است. برخلاف بسیاری از داستانهای نوجوانمحور، این اثر بیپرده با تباهی و خشونت روبهرو میشود و خواننده را ناچار میکند با واقعیتهایی مواجه شود که معمولاً از آنها فرار میکنیم. فضاسازی رمان بسیار واقعگرایانه و زنده است؛ توصیف شرایط کودکان رهاشده، چنان ملموس است که خواننده خود را در دل ماجرا حس میکند. در عین تلخی و خشونت، لحظههایی از امید، وفاداری و همدلی هم سر برمیآورند که ارزششان چند برابر میشود و بار احساسی داستان را تقویت میکند. با این حال، ریتم یکنواخت و خفهکنندهی روایت ـ پر از رویدادهای تلخ و خشونتآمیز ـ گاهی باعث میشود داستان کند پیش برود و تغییر چشمگیری در شخصیتها یا مسیر ماجرا دیده نشود. اما همین یکنواختی، درواقع بازتاب بیرحمی و خفقان آن جهان است. در نهایت، «غنچهها را بچین» بیش از هر چیز بر واکنشهای انسانی تمرکز دارد: ترس، خشم، وفاداری و حسرت. کودکان در این جهان مجبورند نقش بزرگسالان را بازی کنند و انسانیت را در دل ویرانی حفظ کنند. شاید این حجم از تلخی برای برخی غیرقابلتحمل باشد، اما همین شدت و صراحت است که ارزش اثر را بهعنوان روایتی اصیل و تکاندهنده تثبیت میکند. «غنچه» در این رمان نمادی از کودکانی است که پیش از شکوفایی، بیرحمانه چیده میشوند. 🥀💔
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.