یادداشت نرگس عمویی
1403/8/20
2.9
33
وقتی صفحهی اولش رو خوندم، فهمیدم که میخوام تا آخر بخونمش. عاشق سبکش بودم. متفاوت بود، برای من. نمیدونم چرا، ولی هیچوقت از نویسندهی ایرانیای انتظار نداشتم اینجوری بنویسه. همچین فضایی بسازه. همچین راوی یا شخصیت اصلیای داشته باشه. انقدر شخصیت اصلی برام جالب بود که. باز هم از قلم جالبش میگم و از نگارشی که باید گفت که حتما تایپ کردن و به این شکل درآوردنش، زمان زیادی برده و دقت و حوصلهی زیادی میخواسته. جاهای زیادی بود که متعجبم میکرد. اون هم دلیلش این بود که میدیدم چقدر داره مثل من فکر میکنه، چقدر یه جاهایی منه! دوست دارم یه تیکههاییش رو جدا کنم و اینجا بنویسم: "بهش گفتم: زندگی ما، زندگی جالبیه هما. بیت تراژدی محض و کمدی ناب، دائم داره پیچ و تاب میخوره. یعنی یه جور غمانگیز، خندهداره. یا شایدم یهجور خندهدار، غمانگیز باشه. چیزیام نیست که وسطشو پر کنه. همهی نکبتیام که دچارشیم مال همینه.. همین که هیچیمون حد وسط نیست، هیچیمون." . "آدمها را باید از روی شکل انگشتها و ناخنهای دست و پاهاشان شناخت. و هیچ چیز مثل شکل ناخن آدمها، مخصوصاً شکل و میزان انحنای رویشان و قوش دهانهشان طینت واقعی آدمها را بروز نمیدهد." . "کاری که در خانهی ما رسم بود، هروقت که یککدام از ما دلش برا آن دیگری تنگ میشد، میرفت تو کمد اتاق او و چند دقیقهای توی کمد او، همهچیز را بو میکشید و ریههایش را از عطر تن و لباس آن دیگری پر میکرد."
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.