یادداشت زینب
1403/12/8
این فشارهایی که تو زندگی تحمل میکنیم، چیزهایی که مجبوریم تحمل کنیم تا پذیرفته شیم، بالاخره یه روزی اثر خودشون رو روی سلامت و روانمون نشون میدن. زنی به اسم یونگهی تصمیم میگیره گیاهخوار شه، به همین سادگی! ولی این موضوعِ ساده به حدی برای همسر و خانوادهش غیرقابل درکه که حتی کار به خشونت و زور میرسه و وضعیتِ یونگهی هم تو این مسیر مقاومت در برابر غذا خوردن، دردناکتر میشه… به نظرم «گیاهخواری» موضوعِ اصلی نبود، «تصمیمِ متفاوت» یونگهی بود که مهم بود. و چیزی هم که مهمتر و دردناکتر بود این بود که هیچکس واقعا سعی نکرد درک کنه و کنارش باشه. بهنظرم کسی که با خانواده و جامعهی خودش متفاوت بوده و سرکوب شده خیلی خوب میتونه احساساتی که تو این داستان هست رو درک کنه. پیشنهاد که نه، خواهشم اینه که ترجمهی فارسی نخونید. من ترجمهی فارسی هم خوندم و واقعا بخش زیادی از داستان از بین رفته بود:))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.