یادداشت زهرا زرین‌فر

خزان برگک
        چندان نگذشت که درخت تمام برگ‌های خود را از دست داد. برگک به برگل گفت:« من از مردن می‌ترسم. من نمی‌دانم بعد از آن چه پیش خواهد آمد.»
برگل به او اطمینان خاطر داد:« برگک، همه ما از چیزی که نمی‌شناسیمش می‌ترسیم و این طبیعی است؛ اما تو هنگامی که بهار به تابستان و تابستان به پاییز تبدیل شد، نترسیدی. این دگرگونی‌ها طبیعی هستند. چرا تو باید از فصل مرگ بترسی؟»
داستانی زیبا درباره چرخه حیات... .
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.