یادداشت 🇵🇸زهرا سادات گوهری🇵🇸
1403/4/12
کتاب "خاطراتصددرصدواقعییکسرخپوستپارهوقت" در کل داستان پسر سرخپوست رو روایت میکنه که برای رسیدن به خوشبختی و سعادت و رهایی از بند هاش،به مدرسه ی سفید پوست ها میره و یه اتفاقاتی از جمله از دست دادن دوست صمیمیش و معروف به خائن بودن در قبیله ش براش میفته و ... یه نکته ای راجع به کتاب هست که از نظرم کتاب اصلا طنز و خنده دار نبود و من باهاش نخندیدم.به نظرم بیشتر از طنز بودن، رک بود. نویسنده داستان رو خیلی رک و راست و بی تعارف روایت میکنه و این اصلا به طنز بودن ارتباط نداره. کتاب در کل کتاب قشنگی بود و یه نکته ی خوبش از نظرم این بود که خشک نیست،اینطوری نیست که جونیور/آرنولد همه ش خوش باشه. کتاب زندگی واقعی رو روایت میکرد و شخصیت اصلی سختی میکشید.ولی با وجود مشکل جسمانی ش این خیلی عجیب بود که در ادامه ی داستان همه خیلی راحت پذیرفتنش و زیاد هم راجع به تاثیرات مشکلات جسمانی ش در زندگی ش صحبت نمیشد. مثلا زیبا ترین دختر سفید پوست مدرسه عاشقش میشه و این خب خیلی عجیب غریبه دیگه چون جونیور به عنوان شخصیت اصلی هم سرخپوست بود و هم مشکلات جسمانی و ... داشت و خب اینکه همه ی سفید پوست ها انقدر راحت پذیرفتنش از نظرم قابل درک نیست . به نظرم سرخپوست ها در داستان به شکل آدم های وحشی و الکلی و بد دهنی به تصویر کشیده شده بودند که هویت هم نداشتند و این خب زیاد جالب نیست . ولی داستان بعضی چیز ها رو خوب روایت میکنه مثل احساسات جونیور و ... و خب مرگ شخصیت ها هم تاثیرگذار بود ولی بعضی هاشون قابل پیش بینی هست. شخصیت پردازی و صحنه پردازی خوبی داشت کتاب. و از اینکه شخصیت اصلی با وجود مشکلات ،زندگی رو تحمل میکرد خوشم اومد. و در کل ارزش یه بار خوندن رو داره. و اگر خوشتون بیاد شاید بار ها.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.