یادداشت حسنیه صالحان

ده بچه زنگی
و تمام شد
        و تمام شد ...
کلا بعد کتابهای آگاتا کریستی همیشه یه نفس عمیق می کشم . انگار از دنیایی دیگر بیرون آمده ام ، از دنیای جنایت ، از دنیای قاضی وارگریو ...
کتاب خیلی خیلییییی قشنگی بود و واقعا به نظرم حق امتیازش از این بیشتر بود .
و اما بریم سراغ موضوع کتاب 😁📚
آقایی به نام اوون ( که این فرد در اول داستان مشخص نیست ) یکسری آدم رو به جزیره ای زیبا به واسطه های مختلفی دعوت می کنه به خونه اش . این افراد کاملا با هم غریبه هستن .
وقتی وارد جزیره میشن خبری از صاحبخانه و آقای اوون نیستش . و فقط در اون خونه دو خدمتکار زن و مرد به نام راجرز اونجا بودن و به میهمانان گفتند که آقای اوون تا چند ساعت دیگر میاد .
موقع خوردن غذا از گرامافون صدایی پخش میشه که میگه تمام این افرادی که در این خانه حضور دارند مرتکب جنایتی شدن که قانون آن ها رو نادیده گرفته. 
در اتاق هر کسی یه قاب هست که روش یه شعر به نام ده بچه زنگی نوشته شده و قتل ها بر اساس همین شعر هستن .
بقیه داستان به عهده خودتون .
اولین بار قاتل رو درست حدس زدم  . قاضی وارگریو .
ولی بعدش تردید کردم که آیا اصلا قاتل از همین افراده یا نه ولی بازم روی این قاضی پیر شک و تردید داشتم .
خوشحالم درست حدس زدم .
این چند روز با کتاب ده بچه زنگی ، ترسیدم ، هیجانی شدم ، شاهد قتل های ناگواری بودم ، و از همه مهمتر در کنارش لذت برم . 
ممنونم ازت آگاتا ....♥️😅
 
      
85

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.