یادداشت ساجده سلطانی
1402/5/16
#علوم_انسانی #بزرگسال من اگر بخواهم خاطرههایی را که به کلمهی «دیوانه» وصل شده مرور کنم، پررنگ ترینشان این سه تاست؛ اول روبروی خانم کتابدار ایستاده ام، چهارده ساله ام، میپرسم: «از این جبران خلیل جبران بازم کتاب دارید؟» خانم کتابدار میرود لابلای قفسهها گم میشود و چند دقیقه بعد که برمیگردد یک کتاب زرد رنگ و رو رفته میگذارد جلوم. روی کتاب نوشته «پیامبر و دیوانه» . دوم تیتراژ پایانی درباره الی را که یک قطعه از آندره باور است شنیدم، هفده ساله ام. میپرم توی سایت های موسیقی که دربارهی زندگی شخصی یک نوازندهی درجه یک چیزهای باحال و زیاد بخوانم، میبینم یک نفر توی قسمت نظرات نوشته« این زن دیوانه است» و از آنجا به بعد بقیهی نظرات، همه در واکنش به این جمله است. سوم توی حیاط بخش روانپزشکی بیمارستان فارابی نشسته ام. روبروم دختر پرحرفی نشسته که سه روز پشت سر هم داوطلب مصاحبه بالینی شده. من بیست و شش سالهام و بهم گفته حسابی شبیه خواهرش هستم، بعد هم تاکید کرده با اینکه از دست خواهرش آنقدری عصبانی هست که اگر ببیندش، له و لوردهاش میکند اما دلیلی ندارد من بترسم. چون من فقط شبیه خواهرش هستم ولی خواهرش که نیستم. بعد یکدفعه میزند زیر گریه، کم حرف میشود و میگوید دلش برای الف تنگ شده. الف تنها دوست صمیمی عمرش است. همینجا با هم دوست شدند و او هفتهی قبل مرخص شده. آنوقت وسط گریه، هیجان زده میشود که« وقتی داشت میرفت، لباسای بیرونشو پوشید، آرایش کرد، انقدر خوشگل و با شخصیت شد که هیشکی باورش نمیشد! من بهش گفتم، بغلش کردم بهش گفتم:_ غیرممکنه اون بیرون هیچ پسری بفهمه که تو ده روز تو بخش روانپزشکی بستری بودی_ الف آخه خیلی میترسید بقیه بفهمن دیوونهس. البته دیوونه که نیست. من بهش گفتم...» اروینگ گافمن، جامعه شناسِ کانادایی است که شخصیت علمیاش نسبتا پرچالش محسوب میشود. او یک سال تمام در یک بیمارستان روانی اقامت داشت تا اثری به اسم «تیمارستان» را به فهرست چاپ ۱۹۶۱ برساند. و یک سال بعد از آن در شرح «داغ ننگ» آورده: «یونانیها که ظاهرا از چشمان تیز بینی برخوردار بودند، اولین بار اصطلاح داغ ننگ را در اشاره به علائم بدنی ای به کار میبردند که برای اشاره به نکته ای ناپسند و غیرعادی در خصوص وضعیت اخلاقی فرد مطرح میشد. امروزه اصطلاح داغ ننگ به طور تقریبا وسیعی در همان معنای لفظی اولیه به کار میرود. با این حال نوع ننگهایی که توجه را برمیانگیزد، تغییراتی کرده است. » گافمن در داغ ننگ توضیح میدهد که چطور پیش فرضها انتظارات و هنجارهای توافق شده در جامعه، عده ای را طی یک تقسیم بندی تقریبا پیچیده وارد گروه «داغ خورده ها»می کند. بعد در بخش میانی کتابش آن قدر مفصل و جزئی درباره ی موقعیت های رویارویی این افراد با جامعهی به اصطلاح عادی حرف میزند که غیرهمدل ترین آدمها را هم به مرحله ی قابل قبولی از درک همدلانه با این گروهها می رساند. اما.. مسئله ی اصلی مورد کاوش او در این اثر، تعارضات هویتی ای بوده که بواسطهی عدم تطبیق دو تصویر برای «داغ ننگ خوردهها» ایجاد میشود. یکی تصویر آن ها از خودشان و دومی تصویری که از جامعه در آنها بازنمایی میشود. او در بخش پایانی کتابش سعی کرده راه حلهایی ارائه کند که در آنها ترکیب بندی اجتماعی_روانی نسبتا دقیقی دیده میشود. چرا برای من مهم بود که با همهی دشواری که در نوع نگارش و متن این کتاب به چشم میخورد، درباره اش بنویسم؟ انتخاب مسئله و درک پیچیدگی آن. خوانش گافمن از تزلزل هویتی داغ ننگ خورده ها، پر از امکان «همدلی» است چون او یک هم نشینِ گزارش گر بوده، و پر از فرصت «سوال» است چون مسئله ای که آن را طرح کرده، پیچیده چند بعدی و کماکان جاندار است. گروههای داغ خوردهی جامعه به قوت همیشه، عضو گیری میکنند و کماکان نوع مواجهه مردم با این گروهها و حتی برخورد با آن ها در سطح متخصصین اجتماعی،سلامت، سلامت روان و حکمرانی مبتنی بر هیچ گفتمان واضح یا نسبتا واضحی نیست. فکر میکنم در چنین شرایطی ما به فتح باب گفتگو درباره ی این گروهها و به هردو امکانی که اثر گافمن در این فتح باب بهمان میدهد نیاز داریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.