یادداشت مریم علویان
1402/8/25
ایدهی معنایی این اثر این است: هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید! درواقع نویسنده بر این مفهوم تاکید دارد که اگر کسی با دیگرانی که در یک جامعه زندگی میکنند، متفاوت است و به نظر نقصی دارد، لازم نیست تفاوتش را از بین ببرد، بلکه میتواند با ارزش دیگری که به جامعه تزریق میکند، برای آنها و برای خودش پذیرفته شود. تصویرگری کتاب مورد پسندم بود اما محتوای این کتاب را هم دوست داشتم و هم نداشتم! من با ریشهی ایدهی معنایی داستان مساله دارم. چند سوال هم دارم که برای خودم بازکنندهی درهایی برای گفتوگوی ذهنی هستند. چرا باید به کوکان انتقال دهیم که حتما باید در جامعهشان از سمت همه پذیرفته شوند؟ چرا یک گوسفند عاقل بین آن گلهی بیفکر نبود؟ چرا آن گله و چوپان، همه نفهم دیده شده بودند و نویسنده سر سوزنی آنها را واقعی و خاکستری ندیده بود؟ حتما باید نفعی به دیگران برسانیم؟ اگر منفعتی نداشته باشیم، طرد خواهیم شد و این طبیعی است؟ ذهنیتی که پذیرفته شدن را در سود رساندن و سرویس دادن میداند، برای اوقات بیمصرفی فرد راه نجاتی باقی میگذارد؟ در نهایت من فکر میکنم ماجرای فرد متفاوتی که پذیرفته نمیشود، داستان آن فرد نیست. بیشتر داستان جمعی است که قبولش نمیکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.