یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/8/7
رد پای عنکبوتِ آقای چوبک در زمان حال بین همهی داستانها و رمانهای غیر ایرانی که خواندهام، مثل سنگ صبورِ چوبک، اینقدر در استفاده از صحنههای آروتیک افراط نکردهاند. شما فکر کن نویسنده داستانی نوشته حول محور فحشا، بعد هیچ محدودیتی هم برای استفاده از کلمات و نشان دادن صحنههای داستانش هم ندارد. و آن هم چه نویسندهای؟ چوبک. که بیاندازه ریزبین است و موشکافانه جزئیات داستانش را روی کاغذ میآورد. این را بگذاریم کنار(که نشدنی است)، علامت سؤالی کنار شخصیتهای داستانی این رمان هم گذاشته خواهد شد. اصلا این داستان در منحطترین جامعه روز شیراز اتفاق میافتد. آیا واقعاً همه به نوعی فاحشه و معتاد هستند؟ چرا هیچ ذرهای از نور و امید در این جامعه دیده نمیشود؟ همین است که واقعا سخت بشود این داستان را در سبک رئال جا داد. چون چوبک در انحطاط جامعه غلو کرده. البته این را میتوان شگرد نویسنده هم به حساب آورد برای باورپذیر کردن داستان. اما برای منِ خواننده قابل اعتماد نبود. سوگیری عامدانهی مذهبی چوبک هم نمیشود نادیده گرفت. یعنی منفورترین شخصیتهای داستان، وجههی مذهبی داشتند. و آنها که نیمچه زمینهی مذهبی هم داشتند، فقط پوستهاش را چسبیده بودند. و اما فرم داستانی؛ چوبک از روایت اول شخص و سیال ذهن استفاده کرده بود که بتواند بیپرده صحنهها خصوصا جنسیها را بهتر روایت کند. در کنار برخی شخصیتهای اصلی، همزاد یا شیطانی قرار داده بود که به نوعی با او گپوگفت کند. شخصیت احمدآقا، شخصیت اول داستان چوبک، نویسنده بود. او همزاد داشت. چوبک با ترفند «گفتوگو با همزاد» و «نویسنده بودن شخصیت اصلی» به برخی نقدهایش در آثار قبلی هم پاسخ داده بود. چه نقدهایی؟ «چرا در این اثر از زبان محاوره استفاده کرده؟»، «چرا سوژههای داستانیاش مردمان بدبخت و بیچاره هستند؟» و سؤالهایی از این دست. و در پایان خط اساسی داستان؛ سیفالقلم، شخصیت منفور داستان که ظاهراً درس دین خوانده، فاحشهها را میکشد و در خانه چال میکمد. او به نیت خودش کمکحال خداست و مرض و کوفت را به این شیوه از مردم دور میکند. سال ۷۹ تا ۸۱، قاتلی زنجیرهای با نام سعید حنایی، دقیقا ۱۶ زن فاحشه را در مشهد کشت. و سال ۹۸، فیلمش نیز ساخته شد. نمیدانم در سالهای ۴۵ که چوبک این داستان را نوشته، واقعاً این سوژه را در جامعه دیده؟ البته سال ۱۴۰۱ نیز با عوامل تمام ایرانی در اردن عنکبوت مقدس ساخته شد. که از قضا جایزه هم گرفت و کلی جنجال بهپا کرد. تازه یادم آمد، شخصیت اول داستان در خانه عنکبوتی داشت که شده بود یار غارش. میخواهم بگویم رد پای عنکبوت در داستان چوبک هم بود. جانوری که وقتی حنایی آدم میکشت، در روزنامهها شده بود لقب حنایی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.