یادداشت axellee

axellee

axellee

2 روز پیش

        کیخادا/کیخانا یا کیسادا نجیب زاده ای بود که که درمواقع بیکاری اش یعنی تمام سال(!) وقت خودش رو به خواندن کتاب های پهلوانی صرف می کرد.
"عاقبت نجیب زاده ما چنان سرگرم کتابخوانی شد که شب های او از شام تا بام و روزهای او از بام تا شام به خواندن می گذشت، چندان که از فرط کم خوابیدن و زیاد خواندن مغزش خشک شد و کارش به جایی رسید که عقلش را از دست داد."
از همین قسمتی که از کتاب نقل قول کردم، میشه فهمید با چه شخصیتی رو به رو هستیم.
کیخادا که لقب دُن کیشوت رو به برای خودش انتخاب کرد، مردی است لاغراندام و قد بلند که از نظر هیکل شاید توانایی جنگیدن با مورچه هارو داشته باشه و از نظر ذهنی می تونیم مطمئن باشیم که اجاره دادتش!
من برای اولین بار، تو کتاب "قبرستان پراگ" با دن کیشوت آشنا شدم، جایی که سیمونینی گفت: 
"آیا آدم هایی که به این خوبی مواظب منافع خود هستند می توانند ابله باشند؟ 
ابله من ام، کسی که می خواست به جنگ آسیاب های بادی برود."
جایی که واسم سوال پیش اومده بود چطور و چرا شخصی باید به جنگ با آسیاب های بادی بره، که جناب دُن کیشوت عزیز بعدا جوابم رو داد:))
بگذریم..
در طول داستان بارها می‌بینیم که سروانتس(نویسنده) بارها راوی رو شخص دیگری معرفی میکنه و خودش رو به عنوان کسی معرفی میکنه که نوشته های راوی رو جمع آوری کرده و این شیوه بیان به نوبه خودش جالب هست. 
چیزی که توجه من رو جلب کرد‌، ذهنیت شخصیت مسیحی و طرز تفکر و رفتار اونها با مسلمانان و همین طور نمایش تضاد دینی هست که چون قبلش کتاب "اسپانیای دوران تفتیش عقاید" رو خونده بودم، برای من کاملا جذاب بود چراکه خیلی خوب تونسته بود اون فضایی که بین معتقدان به این دو دین در جریان بوده رو به تصویر بکشه.
البته‌ که بارها به اعراب و مسلمانان توهین کرد، ولی همین که بدونیم این کتاب در چه سالی و درچه زمانی با چه تفکراتی نوشته شده عملش قابل درک خواهد بود. و همین طور اشاره ای که روحیه خشونت طلبی اسپانیایی های اون زمان داشت!
در مورد شخصیت اصلی داستان؛ دُن کیشوت مردی هست که در دنیای خودش زندگی میکنه، شخصی که آسیاب های بادی رو دیوان کوه پیکر، مهمانخانه رو قلعه ای بزرگ و زیبا، لگن ریش تراشی رو کلاهخود و در ادامه هرچیزی رو هرچیزی که دلش می خواد ببینه، می بینه!
قسمت های عاشقانه هم برای من یکی بیشتر جنبه طنز داشت، از اونجایی که کتاب های عاشقانه نمی خونم نمیدونم درحال حاضر کتاب های عاشقانه همین جوری نوشته میشن یا نه ولی اینکه همه زنان زیبا، ظریف و باوقار باشند و همه مردان جذاب، جنتلمن و باسواد و همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه بیشتر افسانه ای هست مثل داستان های پهلوانی مورد علاقه جناب دُن کیشوت!
و این از نظر من تنها وجه منفی این کتاب بود که باز با توجه به دورانی که این کتاب نوشته شده، سعی میکنم نادیده بگیرمش!:))
درنهایت، بالاخره جلد اول این مجموعه دو جلدی تموم شد و با اینکه ازش لذت بردم هنوز مطمئن نیستم که مستقیما سراغ جلد دوم برم یا بعد از خوندن یه کتاب دیگه.
درمورد این که بخوام به شما یا اشخاص دیگه پیشنهادش کنم، چندان مطمئن نیستم. البته نه به خاطر اینکه این کتاب ارزش معرفی داره یا نه بلکه به خاطر نوع داستان هست که هرکسی نمی پسنده و میتونم بگم قبل از شروع کردنش بهتر نقدهای بیشتر و خلاصه هایی ازش خونده بشه. 
۱۸ تیر ۱۴۰۲
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.