یادداشت محدثه محمدزاد
1401/10/10
هو الباقی. سعی میکنم جمعوجور بنویسم و باتوجه به یادداشتهای پیشتر نوشتهشده: ▪︎تصویری از عشق که در این رمان ارایه شده، همسو با تصویر اغلب نوجوانان از عشق (عاشقی خودشان یا عشق بهطورکلی) است. و راستش بعید میدانم در کت نوجوانی برود که مثلا چند سال دیگر تو عاشق فلانی نخواهیبود! این درک و همراهی حسنزاده با نوجوان، صد دست مریزاد دارد. :) ▪︎حسنزاده به دنبال ابداع و نوآوری در قالب است. برای برخی این نوآوری، گیجکننده بوده. من هم از این نوآوری خوشم نیامد، یعنی به نظرم رسید اتفاق چندان خاصی نیفتاده و میشد دست به ابتکارهای خلاقانهتری زد. اما بههرحال فکر میکنم همین تمایل و پیگیری نوآوری، قابل تحسین و تقدیر است. ▪︎آنجاها که مجال بروز مییافت، آی از نثرش! چه قلم شگفتی. جملههای کوتاه و موثر.. (منظورم از مجال بروز: آن بخشهایی که -مثلا- درنا در حال داستانپردازی است.) ▪︎علیرغم دو مورد پیشگفته، بنای حسنزاده بر صراحت است. حتی پایان تقریبا باز این کتاب، کاری نمیکند که بگوییم از ابهام به شکل زیبا و سازندهای بهره جستهاست. ▪︎مهمتر از همهی اینها: این کتاب جان میدهد برای مقایسه با "عاشقانههای یونس در شکم ماهی".. الهی که هر دو نویسنده، سالم و تندرست باشند، هم حسنزاده و هم خانیان.
(0/1000)
نظرات
1401/10/10
منظورتان را از این جمله درنیافتم: راستش بعید میدانم در کت نوجوانی برود که مثلا چند سال دیگر تو عاشق فلانی نخواهیبود
2
0
1401/10/10
به عنوان کسی که تجربه دو شکست عشقی بس بسیار سنگین داره؛ عشق ذاتا دلیلی نداره، شناخت و... موجب پدید آمدن یا از میان رفتن عشق نمیشه، خود عشق غیر ارادیه. اما ملتزم شدن به لوازمش ارادیه. عشق نوجوانانه(که معمولا در بزرگسالان هم دیده میشه) را از این حیث کودکانه میدانم که توأم با یک توهم است. انسان وقتی عاشق میشه در یک لحظه گیر میکنه و سعی میکنه که شرایط رو ثابت نگه داره یا اون لحظه رو منجمد کنه، غافل از اینکه همه چیز در گردشه! عاشق توهم ایستایی داره...
0
1401/10/10
اما عشق و شکست عشقی انسان را بسیار پخته میکنه. حقایقی را برای انسان آشکار میکنه که از راههای دیگر دشوار بتوان به آن حقایق دست یافت.
12
0
1401/10/10
تفاوت وجود داره بین غیرارادی بودن و بیدلیل بودن. بله، منم به طور کلی و برای بیشتر موارد معتقدم که عشق ارادی نیست اما اینطور هم نیست که بیدلیل باشه. اون دلیل، ناخودآگاه اثر میذاره.
0
1401/10/10
شاید بد نوشتم و بهتره منظورم ر اینجور توضیح بدم: نوجوان با دیدن نشانههای اندک، عاشق میشه. به قول بزرگترها الکیالکی و تو یه نگاه. یعنی شناختش نسبتبه معشوقش کمه. و حتی بهنظرم نیازی به شناخت بیشتر هم نداره. نوجوان میخواد و چهبسا باید عاشق بشه! ولی رفتهرفته که بزرگتر میشه، یا چشمش باز میشه و میبینه که معشوقش اونجوریها که خودش تصویر کرده، نبوده یا اصلا نگاهش نسبتبه زندگی تغییر میکنه و اون شوریدگی با این نگاه جدید نسبتبه زندگی، تناسبی نداره.
0
1401/10/10
دربارهی ملتزمشدن نسبتبه لوازم عاشقی، ممکنه توضیح بدید که چرا از نظر شما ارادیه؟ عشقی که معمولا ما به رسمیت میشناسیم، همراه با تعهده و شاید غیرارادی بودنِ تعهدِ پس از عشق، بیشتر از غیر ارادیبودن خود عاشق شدن باشه!
0
1401/10/10
کاشکی میتونستم بفهمم و بپذیرم حرفهاتون راجعبه عشق رُ؛ در اون صورت عشق چه چیز شگفت و آرمانیای میشد! ولی من واقعا نمیتونم که بفهمم و بپذیرم عشق، دلیل -ناخودآگاه، نیمهآگاه- نداشتهباشه!
6
0
1401/10/10
اگر شما کسی را به خاطر قد و هیکل و قیافه و تیپ و اخلاق و ایمان و... دوست داشته باشید، در واقع عاشق خودش نیستید، بلکه عاشق این صفاتش هستید. اگر شما عاشق این صفات باشید، یک نفر مثلاً خوشگل تر را ببینید باید عاشق او هم بشوید، در صورتی که چنین نیست...
0
1401/10/10
دربارهاش فکر کنید... وجود انسان پر است از تناقض. پیچیده است کمی... من معنا را از اصالت میگیرم. از خود بودن. سعی میکنم خود درونی را خلاقانه به عالم بیرون از خود فرافکنی کنم و خودم را در آینه عالم خارج از خودم نظاره کنم. به یک معنایی خودم را در دیگران و در عالم خارج بسط دهم.
0
1401/10/10
بله، بله.. تازه اون بحث پردامنه هم هست که آیا واقعا عاشق فرد مقابلمون هستیم یا عاشق خودمون و.. همین مسایل و مباحث هستن که باعث ترس و زدهشدنم از عشق شدهن.. به نظرم رسیده که این نوع قرایتها، افراط محضه.. شاید هم باید قابل عشق بشم و این حرفها!
0
محدثه محمدزاد
1401/10/10
0