یادداشت alef
1403/12/5
نمی دونم تا الان درباره طیب حاج رضایی چیزی شنیدید یا نه. 🙄 ولی فردی را تصور کنید که در دهه ۴۰ شمسی جز یکی از بزن بهادر های و یا اصطلاحا لوتی های جنوب شهر تهران بود بعضا شراب می خورده ، دعوا و درگیری با افرادی شبیه خودش داشته و چاقو براش کشیده اند و البته به خاطر شغلش به مرور زمان وضعیت مالی خوبی هم پیدا می کند. او اهل هیئت و روضه امام حسین هم بوده و اصلا یک هیئت بزرگ در همان جنوب شهر تهران برای خودش داشته است. نذری می داده و به فقرا کمک میکرده. اما روزی همان امام حسين(ع) به او نظر می کند و به مرور با امام و انقلاب آشنا می شود و تا آخر با امام می ماند و به خاطر اینکه حاضر نمی شود به دروغ بر علیه امام اعتراف کند ساواک او را به شهادت می رساند. و امام خمینی حتی به زیارت قبر او می رود و آرزو می کند کاش مثل طیب عاقبت به خیر شود.🧡
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.