یادداشت Haniyeh
1403/1/9
داستان در مورد دختری به نام "السا کویینز" هست که برای دبیرستان مدرسهاش رو عوض کرده و به یکی از بهترین مدرسههای کشور میره تا به رویاش که قبولی در دانشگاه کمبریج هست برسه. اون توسط خاله و شوهرخالهاش به فرزندخوندگی گرفته شده چون طبق گفته خالهاش، والدینش رو در کودکی در یک آتش سوزی در خونهشون توی بیرمنگام از دست داده. روز اولی که وارد مدرسه میشه دوستی به نام "کیم" پیدا میکنه که از راهنمایی، قربانی قلدری پسری به اسم "زاندر" بوده و هست و زاندر در یک گروه دوستی ۴ نفره پسرانه هست که جذاب و به واسطه خانوادهشون قدرتمند هستن. به همین خاطر بین دانش آموزان مدرسه منفور شده و کسی اونو دوست نداره. از طرفی کیم اضافه وزن داره و این قضیه اعتماد به نفسش رو به کف رسونده و دیگران هم به راحتی از این نقطه ضعف علیهاش استفاده میکنن. وقتی این گروه ۴ نفره، اونارو کنار هم میبینن، به السا هم به عنوان یه طعمه جدید نگاه میکنن و سردسته این گروه که "ایدن کینگ" نام داره، با نفرت غیرقابل درکی جلو میاد و به السا میگه «من تو رو نابود میکنم». و از اون به بعد، کسی به السا روی خوش نشون نمیده تا منفور این گروه واقع نشه. به همین ترتیب، السا و ایدن از همون روز اول به دشمنانی تبدیل میشن که میخوان همدیگه رو زمین بزنن. این کتاب enemies to lovers هست. خب من این تروپ رو دوست دارم ولی این کتاب واقعا ضعیف عمل کرده. اولا که ما نمیفهمیم چرا ایدن همینجوری یه دفعه میاد تو صورت السا میگه نابودت میکنم و جالبه بدونید تازه آخر جلد اول متوجه میشیم قضیه چیه. پس این دشمنی کاملا ضعیف و بدون دلیل اتفاق میفته. جالبتره که اینا با هم وارد رابطه میشن و همچنان ایدن توضیحی به السا نمیده. هرچقدرم یه پسر جذاب باشه، فکر نمیکنم یه دختر انقدر احمق باشه که با خودش نگه اینکه از من متنفره چرا یه دفعه با من خوب رفتار میکنه و دنبال دلیلش نگرده. نکته دوم اینه که حتی وقتی این فکر به ذهن السا میاد تاثیری روی رفتارش نداره، یعنی میگه من باید خودمو نبازم و باید بفهمم و باید مقابله به مثل کنم و همه اینا، بعد دوباره تا به ایدن میرسه وا میده و خودشو تسلیمش میکنه. این چه شخصیت پردازی ضعیفیه آخه 🤦♀️ نکته بعدی معمای داستانه که گذشته السا چی بوده(چون السا حافظهاش رو از دست داده) اما السا با اینکه میدونه اگر در گذشته خودش یا گذشته ایدن بگرده یه چیزایی دستش رو میگیره و حقایق رو میفهمه، اینکار رو نمیکنه! چرا؟ بنظر من دلیلش اینه که نویسنده میخواست این اتفاق آخر جلد اول بیفته تا یه پایان خوب داشته باشه و جلد بعد رو بنویسه. از این کار نویسندهها واقعا بدم میاد و فکر میکنم اینجا دقیقا همین بود. السا و ما الکی یه جلد علاف بودیم تا اینکه خیلی خیلی اتفاقی یه بخشی از حقیقت گذشته ایدن و خودش رو فهمید. این واقعا ناتوانی نویسنده رو میرسونه! در کل محتوای کتاب اونقدر چیز خاصی نداره. نه اتفاق مهمی، نه پلات توییست درست حسابی جز آخر جلد، نه شخصیت پردازی درست، نه پرداخت درست به معما؛ عوضش این خلا با اروتیک بودن جبران شده. درباره رابطهشون هم آدم به عقلش شک میکنه، من نمیدونم چجوری میشه از یکی بدت بیاد و باهاش باشی. این مجموعه برای زمانی که حوصله نداری کتاب درگیرکننده بخونی خوبه. ذهن رو به کار نمیگیره و روان نوشته شده. من توی عید نتونستم روی کتابی تمرکز کنم ولی این خونده شد. صرفا برای چنین زمانهایی که ریدینگ اسلامپ شدید پیشنهادیه. البته اگر این کلیشه و عاشقانه مدرسهای و اینارو دوست دارید.
(0/1000)
سیدحسین موسوی
1403/1/9
0