یادداشت
1400/8/28
«خلایق در کار خداوند، اعتقاداتی دارند و من به همۀ آنها معتقدم» (بخشی از متن کتاب) عنوان کتاب به سخنی از ابنعربی برمیگردد، شخصیت اصلی کتاب؛ شیخ میگوید: الحُبّ موت صغیرٍ در واقع، این کتاب زندگینامۀ محیالدین ابن عربی نیست، زیرا در زندگینامه صفر تا صد محتوا بر اساس مستندات زندگی فرد مورد نظر است. این کتاب رمانیست بر اساس زندگی و زمانۀ ابنعربی. او یک فیلسوف، عارف و شاعرِ مسلمان عرب و اهل اندلس است. علوان، پژوهشهای خود از محیالدین را با تخیلِ خویش تلفیق کرده و بیشک نقشِ تخیل در کتاب بیش از واقعیت است. مثلاً نقشِ پدر محیالدین در کتاب آنی نیست که در واقعیت است. همین اندک تخیل چندین فصل را سامان داده است. به گفتۀ نویسنده، «محییالدین قدم در مسیر محبة الله گذاشته است». این مرد هراسی از کمبودنِ خویشتن ندارد؛ چرا که از نردبانِ تعالی آنقدر بالا رفته که دیگر هیچ خواستهای برای «منِ» خود ندارد. بدون تردید، ابن عربی، یکی از بزرگترین عارفان تاریخ اسلام است. او با آثار گرانبهای خود بر عرفان نظری تأثیر فراوان نهاد و بسیاری از عارفان بعدی، از آثار او بهره بردند. «گاهی پاهایی که راه میروند، بیشتر از چشمانی که میبینند، توانِ خواندن دارند» (بخشی از متن کتاب) علوان دیدار ابن عربی با چهار (وتدش) را تشریح می کند. مترجم در کتاب اوتاد را جمعِ وتد بهمعنای (میخ) ترجمه کرده است. جالبترینِ بخش دربارۀ اوتاد وتدِ چهارم است که به شمس تبریزی میرسد . «پدر نمیدانست شنا غوطهورشدن در ملکوت الهی است و تیراندازی، گفتنِ حقیقت به هنگام ترس و اسبسواری، سفر برای کسب علم است.» (بخشی از متن کتاب) علوان تلاش کرده است با تخیلاش سفرهای محیالدین را به تصویر بکشد، از اندلش تا آذربایجان، شهر به شهر، و در خلال این سفرها رخدادهایی بعضاً خیالی پیش میآید که دستمایهای میشود تا علوان ذهنِ آشفتۀ محیالدین را به تصویر بکشد. «خداوند آنچه خود بخواهد بر من آشکار میکند، نه آنچه من بخواهم. این شهود است، رمالی و چشمبندی و پیشگویی نیست. من نه فالگوش میایستم و نه چیزی را از جایی میربایم. من به حال خویشم و به کار خویش که ناگهان کشف الهی فرود میآید. و این، احوال اولیا و صوفیان است.» گاه ناچیزیِ مرگ چیزی است که جایش میان منابع فارسی کم بود، با اینکه این اثر ترجمه است. به عنوان کتاب بالینی حتماً توصیه میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.