یادداشت امیررضا سعیدی‌نجات

پاییز آمد: خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی
        بسم الله

جالب است که شهدا هرکدام سیره‌ای داشته‌اند، هرکدام مَنِشی و هرکدام رفتاری منحصر به خودشان، به آن اندازه انحصاری که با خواندن کتاب خاطرات هرکدام بوی جدیدی استشمام می‌کنی، شهید احمد یوسفی هم این‌گونه بوده است و همسرش چه زیبا، خالصانه، دوست داشتنی، خالص و عاشقانه این روایت را نقل کرده است.

این کتاب را با تمام جزئیاتش باید دوست داشته باشی، جزئیاتی که شاید در کتاب‌های دیگر کمتر خوانده باشی، جزئیاتی عاشقانه و ریز و دقیق، این حجم از دقت در نقل روایت را باید از دستان نویسنده‌ای ریزبین توقع داشت که ظاهراً خانم جعفریان این‌گونه هستند.

کتاب را بیش از نوشته‌هایش و شهیدش به خاطر جزئیات زندگی شان دوست دارم، شهیدی که عاشق خواندن همسرش است، همسرش را عاشقانه بغل می‌کند، به دوش می‌کشد، همسرش را نوازش می‌کند، موهای او را می‌بندد، در لحظه های سخت، آرامش به او می‌دهد و کمک کارش است، از ظرف کثیف شستن تا شستن کهنه بچه، از فقط با همسر غذاخوردن تا دقت به اینکه این دختر در خانه پدر نازپرورد بوده و باید بیش از یک دختر معمولی حواسش به او باشد.

این‌ جزئیات در دل این کتاب مغتنم است و دلنشین...
زاویه دیگری از زندگی یک شهید و مسائل مهم زندگیش...

جالب‌تر آن است که ما، در کنار شهید، با همسری روبه‌رو هستیم که پا به پای شهید در دل جریانات مربوط به جنگ و... در پشت جبهه‌ها فعالیت دارد.

همسری که زندگی در خانواده نظامی را تجربه کرده و حالا خود با یک نظامی ازدواج می‌کند، اقتضائات این زندگی را می‌داند اما جسورانه پا به میدان چنین خطری می‌نهد و خسته نمی‌شود، همه او را نهی می‌کند اما او با ایمان پیش می‌رود و اعتقاداتش او را تا پایان همراهی می‌کند تا خسته‌گی از این حجم تلاطم او را از پا در نیاورد.

حقیقتا به هر گوشه کتاب که نگاه کنی سادگی می‌بینی و ظرافت، پس منتظر یک اتفاق خارق‌العاده در دل کتاب نباشید، خارق‌العاده آدم های ساده این کتابند با همه نازک طبعی و نازک بینی شان...
و همین برای این کتاب کافی است، مگر ما از زیست تجربه‌ها چه توقعی بیش از این داریم؟
      
3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.