یادداشت فآطمه هسم :)✨️🍃
1404/3/20

قلم این کتاب بسیار عمیق بود و آدم و به تفکر وا میداشت.. توصیفات بسیااار ریز بینانه و دقیق بود، طوری که تونسته بود به خوبی دهکده و اتفاقاتو رو تو ذهن خاننده نقش ببنده اینکه این حد از انزجار و وحشت و طبیعی و عادی جلوه داده بود و درد کشیدنو عادی تر از هرچیزی میدیدند داستانو عجیب و متفاوت کرده بود... هیچوقت هیچکس اعتراضی از انزجار داخل دهکده نداشت و به راحتی انسانی را میکشتند ولی تنها برای دزدی بود که فردی را تبدیل به زندانی میکردند و تا مرحله مسخ و مرگ اون رو میکشاندند... در بعضی قسمت های داستان اتفاقاتی میافتاد که بخش لطیف روحو خطشه دار میکرد مثل قسمتی که دختر شخصیت اصلی کشته شد و بعد آن کسی به دنبال دلیل اتفاق نبود ، کسی به دنبال تنبیه آن پسر بچه ها نبود! انسانیت در این کتاب وجود نداشت، حس مادرانه و پدرانه ای نبود،دهکده شکل طبیعی نداشت،جنگل آن ها قبرستان مردها بود و درختان حکم مرگ و داشتند، مردن راحت نبود ، شروع بهار دلنشین نبود و با آمدنش یا کسی بی چهره میشد و یا به مرگ میرسید...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.