یادداشت فاطمه لیالی
1403/1/7
3.7
20
«جز از کل» را که خواندم یک تحسین همراه با دلسوزی برای استیو تولتز در درونم شکل گرفت. «بیچاره نویسنده چطور میخواهد این عالی بودن را ادامه دهد؟». نویسنده اما با تلاشش در «ریگ روان» ثابت کرد شاید به اندازه قبل عالی نباشد، اما بیچاره و قابل دلسوزی نیست. «هرچه بادا باد» به گرد پای «جز از کل» نمیرسد و شاید از «ریگ روان» هم عقبتر باشد، اما قطعا ارزش خواندن دارد. شروعش که میکنی، نه پرگوییهای راوی و ذهن عجیب و غریبش، نه دیالوگهای بعضا ثقیل شخصیتها، نه منطقهای خودساخته و گاها متناقض نویسنده در روایت، نمیتواند جلوی پیشرویات را بگیرد، چون استیو تولتز بلد است زیرکانه تو را وارد دنیای شخصیتش کند و وارد دنیایش که بشوی، هرچیزی را میپذیری. اصلا برای خواندن «هرچه بادا باد»، چه محرکی قویتر از اینکه راوی مرده است و از دنیای خودساختهی بعد از مرگش میگوید؟ قلم استیو تولتر یک جنون و جسارت دلنشین دارد و چقدر خوب که پیمان خاکسار از پس ظرافت این قلم برمیآید. دمش گرم.
42
(0/1000)
نظرات
1403/1/8
یک سوال. بر چه اساس در ادبیات داستانی کتابی رو عالی میدونید و کتابی رو ضعیف؟ اصلا ملاک حقیقی در این فرقگذاری باید چی باشه؟ حقیقتا واسم سخته با کتابایی مثل جزء از کل ارتباط برقرار کنم و با اینکه شروعش کردم اما انگار بهم نمیسازه و انگار نسبت به فرهنگی من داخلش بزرگ شدم سطحش خیلی پایینه و چیزی نداره که یاد بگیرم جز همون بالا رفتن دایره لغات که در غیر از این کتاب هم میشه بهش رسید... خلاصه بفرمایید ملاک چیست؟ این سوال در مورد رمانهای دیگه مثل غرور و تعصب هم دارم که مگه محاورات عرفی و ساده چه فایده ای دارند که رمان میشن و بقیه هم به به و چه چه میکنن؟!!! من خودم با بینوایان واقعا انس گرفتم چون یک داستان معمولی نبود. پر از درس بود. پر از انسانیت بود و همین باعث شد همه ی اون دو هزار صفحهاش رو بخونم. ممنون میشم توضیح بدید
2
2
1403/1/8
0