یادداشت فاطمه عیسوند

        کتاب رو شروع کردم.
کتاب رو خوندم و می‌خوندم و بیشتر از آقا ابرام خوشم میومد و فاصله کهکشانی من با شهید صفحه به صفحه بیشتر حس میشد.
 آقا ابرام از اول شهید بود. شهید زندگی کرد و عاقبتی جز این برازنده اش نبود.
داستان های کتاب خیلی ساده ان؛ پیچیدگی داستانی ندارن و روان هستن و کتاب رو به سرعت میتونید تمام کنید ولی باید که فکر کنید و نزارید شوق تموم کردنش باعث فاصله شما از آقا ابرام باشه.
فکر میکنم دلیل اینکه کتاب رو بعد مدتها خوندم این بود که وقت واقعی خوندنش برای من الان بود. من الان به آقا ابرام نیاز دارم و نیاز داشتم که بشناسمش و طرز زندگی کردنش رو بدونم.انگار خودش خواسته که من الان کتاب رو بخونم و باهاش حرف بزنم و ارتباط دلی بگیرم.
با اینکه آقا ابرام مزار نداره ، حَی و حاضر تر از زمانی هست که جسماً روی زمین بوده ولی حیف که وجود پایین بشری من مردنی تر از اونیه که بتونه وجود اعلیِ ایشون رو درک کنه وگرنه می‌فهمید مرزوق بودن اونها خیلی زیباتر و زنده تر از ماست.
پیشنهاد میکنم حتما بخونید. هرجا که دلتون شکست،  چه بخاطر بزرگی شهید و چه بخاطر فاصله ما از شهدا ، کتاب رو ببنید و کمی مکث کنید و سعی کنید تا آخر به یک تصمیم بزرگ توی زندگی تون برسید. به اینکه آدم بهتری بعد از خوندن کتاب سلام بر ابراهیم باشید. ابراهیمی که بی تردید از بندگان خوب خدا بود.
      
40

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.