یادداشت Taha. b
16 ساعت پیش

سومین اثری که از کراوچ میخوندم و از دوتای قبلی بیشتر دوستش داشتم به جرات میتونم بگم بلیک کراوچ در ایده نابغه است و با همون جرات میتونم بگم اصلا نویسنده خوبی نیست و درست از ظرفیت ایده و شخصیت پردازی و فضا سازی استفاده نمیبره ایده های کراوچ از بس شاهکارند که به دست هر نویسنده حتی نابلد هم این ایده ها بیفتن کتاب بدی تحویل مخاطب نمیده ولی فکر کنید اگر همین ایده به دست کاردانش بیفته چه ابر رمانی قراره بخونیم؟ کراوچ در همه کتاب هاش از ایده های فوقالعاده اش تغذیه میکنه و با اینکه قلم آنچنان قوی ای نداره و نمیتونه شخصیت هارو بسازه ولی در پایان به دلیل همین ایده هاش لایق سر پا ایستادن و دست زدنه و موضوع سفر در زمان هم که به خودی خود جذاب و معمولا پیچیده هست و این کتاب هم نه به پیچیدگی سریال دارکه که رشتهٔ داستان از دست در بره و نه اونقدر داستان ساده ای داره که یکنواخت و خسته کننده بشه بر خلاف دو کتاب قبلی این کتاب توضیحات علمی خیلی کمتری داده و به نظرم توی این قضیه لنگ میزنه چون من هنوزم که هنوزه چگونگی طرز کار دستگاه رو به صورت شفاف علمی متوجه نشدم و با اینکه توی کتاب ارتقا بسیار عالی توی دادن اطلاعات عمل میکنه به نظر میاد اینجا درحال شانه خالی کردنه اواسط کتاب هیجان بسیار بالاست و کشش بسیار زیادی ایجاد میکنه ولی در پایان افت میکنه و کمی کسل کننده میشه و این بماند که پایان کتاب به نظر من غیر منطقی و پر از باگه 🔴 « ادامه یادداشت داستان کتاب را افشا میکند » در ادامه به چندتا حفره داستانی که برای خودم به شخصه جای سوال بود اشاره میکنم ۱) پایان کتاب بری از زبان اسلید چگونگی پایان این چرخه و به یاد نیاوردن خط های زمانی توسط دیگران رو میفهمه و متوجه میشه که باید به یک خاطرهٔ مرده و اولین خط زمانی بازگرده و ما از زبان اسلید میشنویم که خودشون در آزمایش ها به این قضیه پی بردن و خودش به اولین خط زمانی برگشته و مانع شده بقیه راه حل رو به یاد بیارن اینجا باگ شروع میشه، در خط زمانی اولیه اسلید یک زیر دست ساده آزمایشگاهه و هلنا رو میکُشه ، حالا چگونه اسلید به خط زمانی اولیه برمیگرده و طوری سناریو رو میچینه که دیگه هلنا و بقیه یادشون نیاد چطور میشه از به یاد آوری خط زمانی جلوگیری کرد؟ درحالی که هلنا مرده و اسلید یک دستیار سادست؟ هلنایی اصلا وجود نداره و کلا عدمه پس چطوری اسلید خط زمانی رو دوباره به همون آزمایشگاه بزرگ توی اون جزیره کشونده و حافظه هلنا رو از راه حل پاک کرده ؟ اصلا فرض کنیم اسلید به خط زمانی اصلی برمیگرد و با صندلی به گذشته بر میگرده و دوباره میشه همون اسلید مشهور و پول دار ( که الظاهر باید همین باشه) پس دیگه چه نیازی به هلنا داره؟ وقتی خودش طرز ساخت دستگاه بازسازی خاطره رو کامل با تمام جزئیات بلده، چرا باید دوباره به سراغ هلنا بره؟ -------- ۲ ) از اینکه چرا برخلاف چندین دفعه قبل بری حرف های خودش و اسلید که پایان خط زمانی قبل بوده رو خیلی دیر بیاد میاره بگذریم این سوال رو باید بپرسم که بری چطور به خط زمانی اصلی برگشت درحالی که منطقی این بود که به دلیل خاطرهٔ کشته شدن به دست اسلید که فقط در اولین خط زمانی وجود داره و فقط مختص به خط زمانی اولیه ست فقط هلنا میتونست به خط زمانی اصلی دسترسی پیدا کنه ولی بری دقیقا سر از خط زمانی اصلی در میاره با خاطره ای که اصلا مختص به خط زمانی اولی نیست ولی با ناباوری تمام با یاداوری خاطره سالگرد تولد فرزندش دقیق به خط زمانی اصلی برمیگرده، درحالی که این خاطره مختص به خط زمانی اصلی نیست و میتونست از خط های زمانی دیگه سردربیاره مثل خط زمانی ای که اسلید پس از کشتن هلنا ایجاد میکنه و به گذشته بر میگرده و پولدار میشه یا به خط زمانی ای که هلنا ایجاد میکنه برای فرار از اسلید اما دقیقا با یاداوری این خاطره سر از خط زمانی اصلی در میاره که به نظرم باگ بزرگیه -------- ۳) یک بار روی اون فرد معتاد بازگشت به یک خاطرهٔ مرده رو امتحان کردن و انجام نشد و اون فرد مرد و خود اسلید هم در پایان موقع اعتراف به بری اذعان میکنه که خیلی کار سخت و پیچیده ایه و یک نقشهٔ دقیق نورونی و چه و چه و چه نیاز داره ولی بری در سی دقیقه مونده به پایان خط زمانی حرف اسلید یادش میاد و درحالی که با قرص خودکشی کرده و احتمالا درحال ورود به خلسه است ( درحالی که تو خط زمانی قبلی دیده بودیم هلنا از زدن مورفین امتناع میکنه چون باعث اختلال در ترشح اون ماده در مغز میشه ) با این حال بازسازی خاطره انجام میشه اونم نه به همین خط زمانی فعال بلکه به یک خط زمانی مرده! در کل کتاب هیجان انگیز و جذابی بود و طوری کشش داره که میشه در مدت زمان کوتاهی کتاب رو تموم کرد به هرحال کتابی با این چنین موضوعی کاملا بدون حفره نمیتونه باشه و نمیشه از این بابت سرزنشش کرد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.