یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
. خدایا! حکومت های ستمگر، چرا نمی فهمند که نفرت، صدا ندارد؟ خصلت نفرت، تا روز بروز، خاموش بودن است: سربهزیری، نجابت، شرمساری، افتادگی، لال بودگی و حتی احساس گناه. وقتی به دنیا می آید، با صدا گریه نمی کند تا پرستار و پزشک تاریخ بتوانند بفهمند که این نوزاد، به آمدن خویش اعتراضی دارد. آغوز مادر، برای این نوزاد، از همه چیز واجب تر است؛ چرا که نوزاد را در مقابل صدها مرض مصونیت می بخشد. مادر این را می داند. پنهانی سینه اش را در دهان طفل می گذارد: بنوش فرزندم! بنوش نازنینم! من می دانم. تو باید قدرتمند اما خاموش باقی بمانی، تا به گاهِ امکان. دنیس رایت - به عنوان سفیرکبیر - و گروه سفارت خانه انگلیس، بی صدا، به تهران باز می گردند و روابط ایران و انگلیس، قدری پنهان کارانه و موذیانه بر قرار می شود. دانشجویان دانشگاه تهران، پیشگام همگان در قیام علیه بیگانگان و بیگانه پرستان، به اعتراضی خوف انگیز بر می خیزند. آن ها همه کلاس ها را تعطیل می کنند و فریادکشان به حیاط دانشگاه می ریزند. روز سوگ بزرگ و سیاهی گسترده است. شانزدهم آذر. نیروهای ویژه سلطنتی، سیاهمست، جنون زده، آشفته حال، عربده جوی، کف به دها نآورده، نفسکشطلب، ددمنش، بی تاب و ویرانگر به دانشگاه هجوم می آورند. می زنند، می اندازند، می کشند، می سوزند و می کوبند- همچون قهرمانان بزرگی که از ناموس، ایمان و وطنشان دفاع می کنند.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.