یادداشت Eunjin
1402/10/5
4.1
34
دومین کتاب از سهگانهی خانم بلنددوست و ادامهی رمان چایت را من شیرین میکنم... سارای "چایت را من شیرین میکنم" حالا همسر شهید است و برادرش دانیال به سپاه پاسداران ملحق شدهاست. روای داستان هم زهرا، دوست جدید ساراست. زهرایی که پدر و برادرش هردو سبزپوش سپاه قدساند. ماجرا با تماسهای یک شخص ناشناس و مرموز به گوشی زهرا شروع میشود، ناشناسی که سارا او را میشناسد و از او میترسد. تماسهایی که زهرا را درگیر یک ماجرای امنیتی پیچیده میکند که... قلم نویسنده در مثل بیروتبود پیشرفت قابلتوجهی نسبت به "چایت را من شیرین میکنم" داشت و پختهتر و قویتر شدهبود. اما هنوز ایرادهایی وجود داشت و اتفاقات غیرمنطقی بسیار مشهود بود. موضوع کتاب را دوست داشتم، مثل کتاب قبلی جذاب، هیجانانگیز و نفسگیر! هر فصل لابهلای سطرهایش ماجرایی برای غافلگیری داشت. این کتاب از عاشقانههای کمتری برخوردار بود و من بسیار خوشحال بودم از این موضوع. به جرات میتوانم بگویم با شخصیتهای کتاب زندگی کردم. همراه زهرا مضطرب شدم، ترسیدم، احساس تنهایی کردم، نگران شدم و... جریان تند و پر هیجان داستان باعث شدهبود کتاب را ثانیهای زمین نگذارم! و خب از آن کتابهاییست که دوستداری بدانی بعدش چه میشود و از این ناراحتی که دارد تمام میشود ^_^ اما انتقاد بزرگی به طرح جلد کتاب داشتم. نامفهوم، نامعلوم و بیربط به اسم کتاب. به خاطر اسم کتاب منتظر تغییر فضای داستان به لبنان بودم اما اینطور نشد. انتظار شخصیت قویتری از زهرا، دختر فرمانده سپاه داشتم؛ در طی داستان با رفتارهای ناشیانهاش بیشتر شبیه یک دختر معمولی بود تا یک نظامیزاده... تکرار بعضی جملات مثل " من کجای این قصه ایستادهبودم؟" یا "کاش بگوید بلند شو خواب بد دیدی" زیاد و غیر ضروری بود. اشتباه بزرگی که در این کتاب متوجهش شدم این بود که رنگ چشمهای دانیال در کتاب اول سبز توصیف شدهبود اما در این کتاب به طرز حیرتانگیزی با عبارت "آبی چشمانش" مواجه شدم! نمیتوانم بگویم چایت را من شیرین میکنم را بیشتر دوستداشتم یا مثل بیروتبود را. هردوی آنها با همهی اشکالاتشان فرصتی برای لذتبردن از کتاب خوب را برایم فراهم کردند.
(0/1000)
1402/10/7
0