یادداشت سیریوس بلک
1403/12/22

من تقریبا یک ساعت پیش کتابو تموم کردم و تا نیم ساعت داشتم میزدم تو سر خودم و کتابو به در و دیوار میکوبیدم، چرا؟ چون همه ی کارکترا رسما چند تا بچه بودن که دنبال چیزی بودن که فکر میکردن دلشون میخواد؛ فقط میتونم گرگ داخل اتاق شوم رو ازشون جدا بدونم چون کلا ۳ صفحه تو داستان بود. صادقانه از نظر من آگاتا تا اواسط کتاب خیلی خوب خودشو حفظ کرد ولی در نهایت دربرابر زرق و برق های مدرسه و افسانه ها تسلیم شد و این باعث شد ازش بدم بیاد. بازم از نظر من سوفی اگر آگاتا داخل سرش نمینداخت که شرور نیست و راضیش نمیکرد که مخ تدروس رو بزنه و ولش کنه بعد برن خونه خیلی بهتر بود. در طول داستان رشد کردن سوفی و رو به وضوح میدیدم و این خیلی برام جالب بود که بخاطر کارها و حرف های بقیه چقدر تغییر کرد. و یکی از کارکترهای خیلی مهم در داستان؛ خیلی ناراحت شدم که هنوز زندس؛ تدروس، این پسر واقعا مغرور ترین و خودشیفته ترین کاراکتر داستان بود و از این غرور حالم داشت بهم میخورد چون واقعا حس میکرد که خداس و هیچکس حریفش نمیشه و این خیلی 👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻 عه. اگه بخاطر یه دلیل ازش خوشم بیاد قیافشه. همچنین کاپل تدروس و آگاتا بنظرم فقط داخل عکس ها و فن آرتا خوشگله چون از دوتاشون بدم میاد..... از یه ور دیگه مگه غرور از گناهان کبیره نبود؟ چرا اکثر همیشه ها انقدر مغرور بودن؟ در کل من این داستان رو خیلیییییی دوست داشتم. اینکه ۱۰۰ صفحه ی آخر هر لحظه در عین قابل پیش بینی بودن شکه کننده بود و باعث شد کتابو ببندم و با دهن باز به دیوار خیره بشم برام خیلی لذت بخش بود. اینکه هیچ کدوم از کاراکترا بی نقص نبودن و هیچکس این وسط از مغزش استفاده نمیکرد خیلی رو مخ بود. بعد از تموم کردن این کتاب فهمیدم چرا هر سری میگفتم که از فلان کاراکتر خوشم میاد دوستم که کتابو بهم داده بود با لبخند میگفت اول همشو بخون.....
(0/1000)
سیریوس بلک
1404/1/9
0