یادداشت قهوه خور؛

قهوه خور؛

قهوه خور؛

6 روز پیش

        السلام علیک یا اباعبدالله...
این کتاب را مدت ها قبل در کتابخانه پدرم پیدا کردم و کنجکاوانه تصمیم گرفتم در کتابخانه خودم جایی برایش پیدا کنم تا بعداً سر فرصت نگاهی به آن بیاندازم،آن نگاه تا امشب کش آماده بود و بالاخره پس از چند باری که در بهخوان با ایشان(کتاب) برخورد کردم، تصمیم گرفتم آن نگاهی که وعده اش را داده بودم بیاندازم؛چه بسا یک نگاه هایی که موجب یکسره خواندن کتاب تا آخر می‌شود...

جانم برایتان بگوید که؛در وصف این کتاب همین کافیست که (تنها) هشتاد و چهار صفحه از مصیبت عاشورا را از زبان عقاب «اسب پیامبر  و بعد ها اسب حضرت علی اکبر»روایت می‌کند.
+چه بود رابطه ی میان این پدر و پسر خدا می داند!

تازه فهمیدم چقدر کم می شناختم یا بهتر است بگویم می شناسم این خانواده را...

″در رزمگاه عشق نه فرق پسر شکست
گویی درست، شیشه عمر پدر شکست
پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشد
پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست؛!″
      
12

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.