یادداشت Afagh

Afagh

Afagh

3 روز پیش


بعضی کتاب
        
بعضی کتاب‌ها فقط یه داستان نیستن، یه حس‌هایی رو بهت نشون میدن که شاید فکر می‌کردی فقط مال خودته. "رقیب‌های ازلی" دقیقاً از همون دست کتاب‌هاست. یه جوری به دل آدم میشینه که انگار داره از زبان خودت حرف میزنه.

یادتونه چه حسی داشتین وقتی باید از خواب بیدار می‌شدین، می‌رفتین بیرون، مدرسه، دانشگاه، سرکار و جوری رفتار می‌کردین که انگار دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده؟ انگار دنیای درونتون با دنیای بیرون در تضاد کامل بود. یه جور حس غریبی که انگار همه با ترحم بهت نگاه می‌کنن و تو رو یه پله پایین‌تر از خودشون می‌بینن. یا اون حس خفه‌کننده‌ای که انگار دیگه توی این شهر، این جامعه، هیچی برای تو باقی نمونده. تمام امید و آرزوهات نابود شده. اون حسی که فکر می‌کنی دیگه قرار نیست چیزی درست بشه، اون حس تنهایی عمیقی که حتی تو شلوغی هم رهات نمی‌کنه، یا اون باری که روی شونه‌هاته و نمیتونی برای کسی توضیح بدی. این کتاب برای من پر از این حس‌های آشنا بود. حس‌هایی که قلب آدم رو مچاله می‌کنه و همزمان یه نوری توش روشن می‌کنه.

**خلاصه کتاب:**

آیریس یه نویسنده بااستعداده، اما خب زندگی همیشه اونجوری که ما می‌خوایم پیش نمیره. بعد از اینکه برادرش، فورست، راهی جنگ میشه، همه چیز زیر و رو میشه. مادرش به الکل رو میاره و آیریس می‌مونه با یک عالمه قبض عقب‌افتاده و یخچال خالی. توی اون وضعیت سخت، وقتی دیگه از همه چیز خسته شده، از محیط کار طاقت‌فرسا و فضای سنگین خونه، پناه می‌بره به ماشین تایپ قدیمی مادربزرگش. شروع می‌کنه به نوشتن یه نامه برای برادرش، یه نامه از ته دل. اما این نامه، سر از خونه‌ی رومن کیت، رقیب سرسخت و دیرینه‌اش درمیاره. و اینجاست که داستان واقعی شروع میشه…

**شخصیت پردازی و فضاسازی:**

 آیریس رو کاملاً درک می‌کردم و باهاش همدلی می‌کردم، اونقدر که انگار خودم بودم که تو اون شرایط سخت دارم دست و پا می‌زنم. از مریسول و مهربونی‌هاش که نگم براتون و دلم می‌خواست یه دوست مثل اتی داشته باشم. و رومن کیت! کیه که عاشقش نشه. دنیای کتاب و فضاسازیش رو هم خیلی دوست داشتم؛ فضا ها و مکان هایی مثل خونه‌ی عجیب و غریب خانواده‌ی کیت، باغچه‌ی مسافرخونه‌ی مریسول و پناهگاه ها و مسیر های تودرتوی ساخته شده برای سربازان.

**محتوا:**
این کتاب فقط یه داستان عاشقانه نیست. این یه داستان از جنگه، از سختی‌های زندگی، از غمی که مثل یه سایه روی آدم می‌افته، و از عشقی که تو دل همین سختی‌ها و جنگ‌ها جوونه می‌زنه و راه خودش رو پیدا می‌کنه.

**روند داستان:**
روند داستان هم خیلی خوب و روان بود، طوری که اصلاً متوجه گذر زمان نمی‌شدی و دوست داشتی فقط بخونی و بخونی. پر از غافلگیری‌های شیرین و البته تلخ بود.😭

 من انقدر ازش لذت بردم که ایرادی به چشمم نیومد. فقط یه لحظه بود که از تعجب شاخ درآوردم، اونم وقتی فهمیدم کیگان یه خانومه! البته این نقطه ضعف نیست اما راستش رو بگم، من دوست دارم کیگان رو مرد تصور کنم😁

**جمع‌بندی:**

در آخر، پیشنهاد میکنم "رقیب‌های ازلی" رو حتماً بخونید. این کتاب یه جورایی قلب آدم رو لمس می‌کنه و تا مدت‌ها توی ذهنتون باقی می‌مونه. پس اگر دنبال یه کتابی هستین که هم دلتون رو بلرزونه و هم امید رو توی وجودتون زنده کنه، "رقیب‌های ازلی" رو به لیست مطالعه‌تون اضافه کنید!❤️✨

پ.ن. کاش زودتر جلد دوم چاپ بشههه😭
      
46

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.