یادداشت سید هادی میرمهدی

از وسط های
        از وسط های کتاب
"پیش از این که راه بیفته من با صدای بلند داد زدم :
هی بچه گدا، دو زار بده پلو بخور ، دو زار بده چلو بخور!
اونایی که دور من حلقه زده بودند بیشتر شدند ، پیرمردی که کت ژنده ای رو دوش داشت با صدای بلند گفت :
"پلو نجاست مریضخونه ها رو آوردین اینجا که به خورد فقیر فقرا بدین؟"
گفتم: اولا نعمت خدا که نجاست نمیشه ، دوما اگه نمیخوای تو یکی نخور.
دوباره داد زدم : ای داداش، ای آقا ، ای بابا ، ای ننه ، ای گدا ، دو زار بده پلو بخور ، دو زار بده چلو بخور!
چند نفری جلو اومدند و هر کدام یه دو زاری دادند ، و من تو هر پیاله چند مشت پلو ریختم و دادم دستشان... " (ص ۶۶)
اولین باری بود که از ساعدی کتاب میخوندم 
دست روی کتابی هم گذاشتم که اصلا حال آدم رو به هم میزد
البته نه قلمش ها...
نه ، قلمش یه جوریه که موقع خوندن کتاب 
انگار سوار یک ماشین تولید 2023 ژاپن شدی 
نرم، روان، بی صدا 
اما در عین حال که نرم و راحته 
اما انگار تو حالت خوب نیست و تب داری و حالت تهوع همه وجودت رو گرفته
داستانی از خانه به دوشان 
که یک خانواده خلوت هستند پدر و پسر 
مادر کجاست؟ نمیدونم
چی شده به این روز افتادند؟
سرخوشی این بابا ، پسرش رو هم کارتن خواب کرده
تا با یک مجموعه درمانی آشنا میشن و پسر هم خیلی اتفاقی زرنگ میشه 
و از فرصت پدید آمده استفاده میکنه 
مشاغل دلال وار رو توی هوا می قاپه 
اما خب از یه طرف کارش هم خطرناکه
قبلا هم در یکی از پستهای مربوط به بزرگ علوی نوشته بودم که قلم نقادی این نویسنده ها که حاکی از فضای بهم ریختگی و هرج و مرج #دوران_پهلوی هست ، نشانگر یک مطلب مهمه اونم این که نباید دوران پهلوی تطهیر و تقدیس بشه. دوران پهلوی ، "سیاهچال دوران تاریخ ایران" باید نامیده بشه.
🔸️خواندنی بود🔸️
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.