یادداشت
دیروز
کلاژ (تلفظ فرانسوی: [kɔlaʒ]؛ از فعل فرانسوی coller به معنای "چسباندن" یا "چسبیدن") فرمی از خلق هنری، معمولاً در وادی هنر تجسمی که برای خلق یک کل، با مرتب کردن و بههمچسباندن اشکال و اجزای مختلف از آن استفاده میشود. هلن سیکسوی عزیزم مقالهای کوتاه اما درخشان به نام «لبخند مدوسا» دارد که برایم نزدیکترین چیز به کتاب مقدس است و هر چند ماه یک بار میخوانمش و اشک میریزم. سیکسو در این ۲۰ صفحهی اعجابانگیز در مورد نوشتار زنانه و اینکه چرا زنها تابهحال ننوشتهاند و چرا حالا از هر زمان مهمتر است که بنویسند و به قول خودش «بر بوم تاریخ، داستانشان را نقش بزنند.»، صحبت میکند. جایی در این مقاله (که دقیقا پاراگرافیست که اولین اشکهایم با خواندنش شروع میشود.) با منِ مخاطب صحبت میکند و دلسوزانه و خواهرانه میپرسد: و به راستی چرا نمینویسی؟ بنویس، نوشتن برای توست، همانطور که بدنت از آن توست، بنویس و پس بگیر. میدانم چرا نمینویسی همانطور که میدانم چرا خودم تا ۲۷ سالگی ننوشتم. یا حداقل جدی ننوشتم. چون همهی ما چیزهایی بر کاغذ آوردهایم که از شرم خوانده شدن و دیدهشدن آنها را در کشوی کنار تختخوابمان قایم کردیم. و فکر میکنم این کتاب همان «دستنوشتههای کنار تختخوابی» الیزابت هاردویک است از زندگی خودش. نوشتههای عمیقاً زنانه و تنانهی خودش که حالا من مخاطب را به قدری امن دیده و خودش هم آنقدر احساس نیاز کرده که آنها را بلند فریاد میزند. در کتابی تجربی که روی مرزهای کمرنگشدهی ژانرهای ادبی راه میرود و بندبازی میکند. شبهای بیخوابی بیش از هر چیزی در ذهن من کلاژیست که به شکل کلمه درآمده. تکههایی از زندگی الیزابت که حدس میزنم آنها را در سالهای مختلف نوشته و با هنرمندی تمام آنها را به هم دوخته، بافته و نقش خودش را بر بوم تاریخ ثبت کرده است. زیاد پیش میآید، مخصوصا این روزها که از این شاخه به آن شاخه پریدن خودم میترسم. از این بیهویتی که نمیگذارد بعد از ۲۴ سال محض رضای خدا، خودم را با یک چیز واحد تعریف کنم. دوستی عزیز و نزدیک اخیراً از شوریدگی من صحبت کرد. گفت این شور و کنجکاوی تو، این تمایل سرکشانه و جسورانهات برای جستجو همان هویت خاص توست. و این هویت خاص در تو با خلق پیوندی عمیق برقرار کرده است، خلقی که شاید همیشه و لزوماً نوشتن نیست. هر شبی که «شبهای بیخوابی» را خواندم فکر کردم این کتاب دقیقاً شکل آن چیزیست که میخواهم از خودم به جا بگذارم. نقش زندگی خودم، در کلاژی بیسروشکل اما فکر شده، که میتوانم بنویسمش، و تجربیات زندگی زنانهام را به کلمات دربیاورم. به شکل یک کتاب، همانطور که به هلن سیکسوی عزیزم، ماههای پیش قول دادم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.