یادداشت مریم علویان
1403/2/3
من یکی از بررسیکنندههای این کتاب در گروه ادبیات بزرگسال شورای کتاب بودم. گروه ما سالهاست بنایش بر بررسی کتابهایی در دسته ی ادبیات بزرگسال، از نظر مناسب بودن و قابل معرفی بودن به نوجوانان است. در این داستان، عدهای بیمار روانی در بیمارستانی تحت درمان هستند. راندل پاتریک مک مورفی، سرباز جنگ کره، فردی است که با دختری زیر سن قانونی همخوابگی داشته و برای فرار از کار اجباری که مجازاتش بوده، خود را به دیوانگی زده تا در آسایشگاه، راحت زندگی کند. او فرد ویژهای از نظر خوشگذران و پرانرژی بودن است و از ابتدای ورودش به آسایشگاه روانی، رفتار مقابلهگرانهی باسیاستی با پرستار مستبد و بداخلاق آنجا به نام خانم راچد دارد. او به خوبی دریافته در این آسایشگاه، همه چیز در ظاهر در کنترل پزشکی جوان و در واقع زیر سلطهی خانم راچد است. مک مورفی با خمودگی و بیانگیزنگی بیماران آسایشگاه مشکل دارد و برای برانگیختن آنها دست به اقداماتی میزند و در نهایت باعث فرار راوی داستان از آن آسایشگاه میشود. راوی، مرد سرخپوستی است که تحت دارودرمانی شدید است. ضمن روایت زمان حال، راوی گاهی به خاطراتش در گذشته که اغلب مربوط به نظام غیرانسانی سرمایهداری آمریکا است، اشاره میکند. موضوع داستان، زندگی در آسایشگاه روانی، درونمایهاش، ظلمستیزی و راویاش اولشخص است. راوی که تا اواخر داستان همه او را به ناشنوا بودن میشناسند و با جزییات اتفاقات را روایت میکند. زبان و ترجمه روان و ساده است. داستان، ساختار کلاسیک سه پردهای دارد. با ورود مک مورفی، تعادل زندگی بیماران و آسایشگاه به هم میریزد. کشمکشهایی که حضور فعالانهی مکمورفی در آسایشگاه ایجاد میکند داستان را پیش میبرد. در نهایت با شکست ظاهری مکمورفی مواجه هستیم که منجر به آزادی بزرگتری برای بیماران منفعل است. این داستان، لایههای مختلف اجتماعی و روانشناسانه دارد. هریک از شخصیتهای پزشک به ظاهر مدیر، پرستار سلطهگر، مکمورفی زیرک و دغلکار که آزادیخواه است و دستههای مختلف بیماران روانی، نمایندهی بخشی از جامعهی سرمایهداری هستند. نویسنده قبل از نوشتن این اثر، مدتی در بیمارستان روانی کار کرده و احساس همدردیاش با بیماران روانی منجر به خلق این اثر شدهاست. توصیف فراوان شکنجههای جسمی و روانی که در این کتاب از دید راوی بیان میشوند و بخش زیادی از این توصیفات مربوط به قبل و اوایل حضور مککورفی در آسایشگاه است، فضای دقیق و البته سیاهی از بیمارستان روانی ساختهاست. انفعال بیماران تحت درمان جاهایی کمتر میشود ولی در نهایت عموم آنها از انفعال خارج نمیشوند. هیچکدام از شخصیتهای داستان، از نظر روانی سالم نیستند. این هم جنبهی مثبت و نزدیک به واقعیت دارد و هم به دلیل اینکه دلایل تعارض منافع آنها به وضوح آشکار نمیشود، همذاتپنداری خوبی نمیسازد. نکتهی مهم این است که مکمورفی، برای آرمان شریف آزادی نیست که تلاش میکند. او فردی قلدرمآب است که نمیتواند حرف زور را منطقی داشته باشد و چه نداشته باشد بپذیرد. عامل ایجاد حرکت در مککورفی خلافکار که با حیله و منفعتطلبی به آسایشگاه روانی آمده، نوعدوستی نیست. اگرچه در ادامهی داستان، جاهایی از او همدردی را میبینیم. من این داستان را به دلایلی نظیر توصیف شکنجهها، جریان نداشتن زندگی در دل مبارزه و فضای سیاه آسایشگاه روانی و ... که همگی به تاثیرگذاریاش بر بزرگسال میافزایند، مناسب مطالعهی نوجوان ندانستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.