یادداشت کتابفام
1404/4/15
۱۱۰ صفحه در ۳ساعت. "غم در جامههایشان موج میزد... خانهها غصه میخوردند، چون بیکس شده بودند... خانههایمان، چهارپایانمان، کودکانمان همه را سوختند و خوردند و کشتند؛ زنان و مردانمان... خانههای فروریخته را که باز خواهد ساخت؟". «روبرتو بولانیو» آثار «مویا» را برای ناسیونالیستها غیرقابل تحمل میدانست و معتقد بود که ثبات هورمونی ابلهان را مختل میکند. هرچند که «بولانیو» قبل از خواندن «دیوانگی» از دنیا رفت، ولی اگر میتوانست آن را بخواند، بدون شک در این رمان کوچک، واقعیترین و شگفتانگیزترین جلوههای خصومت سرسختانهی این رماننویس السالوادوری را نسبت به هرگونه تعصبی، چه ناسیونالیستی، چه لیبرال، چه مارکسیست یا هر چیز دیگری مشهود مییافت. «دیوانگی»، چشماندازی را به تصویر میکشد که فروپاشی چنین ایدئولوژیها و انحلال همزمان فردیت بر آن حاکم است. «دیوانگی» شرح تبعید نویسندهای دچارِ پارانویا به کشوری که گواتمالا به نظر میآید است که در این اثنا، فرصت کار بر روی پروژهای حقوق بشری که از جانب کلیسای کاتولیک اداره میشود نصیبش میشود. پروژهای که در آن وظیفهی تصحیح گزارشی هزاروصد صفحهای از شهادتهای بازماندگان شکنجههای وحشیانه و کشتار سبعانهی هزاران تن از مردم بومی توسط ارتش کشور بر عهدهاش است. در ساعاتی که در دفترش که دفتر اسقف اعظم نیز هست و دیوارهایش تنها با یک صلیب تزیین شده مشغول کار و نشخوار ذهنیست، درگیر تقابل جناحهای مختلف کشور میشود: روحانیون، چپگراهای آبرفته، نظامیان و کاماندوهای سابق. و همهی آنها را به دیدهی تمسخر، بدبینی و ترس میبیند. در حقیقت «مویا» این مونولوگ بیوقفهی خود را به کاستیها و ریاکاریهای آنان اختصاص داده است. طنز تاریک و کوبندهی «مویا» در «دیوانگی» هم در جریان است و این نبوغ «مویا» را نشان میدهد که انگار این شخص اولِ مشکلِ کتابش را محصول همان بیقانونی و مرگی نشان میدهد که بازماندگان جنایات ارتشیان هم هستند و صدای او را با صدای آنان یکی میکند، تو گویی که «کافکا» در جستجوی منابع کتابش به آمریکای مرکزی رفته است. «دیوانگی» یک روایت ترسناک است، و آنجا که راوی کتاب برخی جملات بازماندگان را که در دفتر یادداشت شخصیاش نتبرداری کرده با صدای بلند میخواند، روایت این کمدی سیاه را از قاب رمانگونه و داستانوار خود آزاد میکند تا این ترس را به زیر پوست خوانندهاش تزریق کند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.