یادداشت ماه کوچک

شب های روشن
        دیشب به طور ناگهانی تصمیم گرفتم این کتابو بخونم. حدود ساعت‌های ۱۱،۱۲ شب شروع کردم و تا سحر بیدار بودم و تمومش کردم.
یک کتاب عاشقانه کوتاه و غم‌انگیز !‌  
شخصیت اصلی، فردی منزوی و تنها بود. دوستاش خانه‌های شهر و  طبیعت و آدم های خیالی تو ذهنش بودن. در خیالاتش فردی خوشبخت و خوشحال بود. اما در واقعیت، تو تنهاییِ خودش غرق شده بود. این آدم انگار بیشتر در رویاهای خودش زندگی می‌کرد تا واقعیت. چون واقعیت جز تنهایی و تلخی چیزی براش نداشت و اون برای فرار از این تلخی‌ها به عالم رویا پناه برده بود. 
عشق این مرد با اینکه سریع اتفاق افتاد ولی به نظرم واقعی و زیبا بود. طوری که تا جایی که توان داشت با توجه به شرایط دختر سعی می‌کرد از احساساتش بهش چیزی نگه تا اون معذب نشه. اینکه اونو به خودش ترجیح میداد فکر میکنم  نشون دهنده این هست که چقدر حسش واقعی بوده.
کتاب آروم پیش میرفت و موضوعی پیش نمیومد که شما رو هیجان بیاره. میشه گفت مکالمه ای بین دو نفری بود که بالاخره تونسته بودن کسی رو پیدا کنن تا بتونن باهاش حرف بزنن.

      
20

32

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.