یادداشت گوهر قوامي
1404/4/22
کتابی که بنظرم طبل توخالی می تونه بهترین تعبیر ازش باشه. علی رغم سر و صدایی که این داستان بین مردم داشت اما حقیقتاً حرفِ خاصی برای گفتن نداشت. می شه گفت مثل تمام کتاب های زرد روانشناسی این کتاب هم مملو از جملات انگیزشی و کلیشه ایه و اونقدر جنس جملات به شعار نزدیک می شه که گاهی علی رغم حس ترحمی که به شخصیت مرشد داستان داری حس می کنی تظاهر می کنه و خودش هم عامل به اون جملات نیست. در هر فصل یا جلسه ی درسی یک موضوع عمیق انتخاب می شه و قراره موری(پیرمرد) پندها و تجاربی رو در اختیار شاگردش (میچ) بذاره. اما نتیجه چی می شه؟ یکسری سوالات عمیق و قابل تامل بیان می شه و پاسخ اون ها در سطحی ترین حالت ممکن بیان می شه. اونقدر این پاسخ سطحیه و به عمق نمی رسه که ممکنه غیر از موری حتی از یک فرد بی سواد به دور از تفکر هم این چنین سوالی پرسیده شه دقیقا همون جواب رو ارائه بده. این کتاب حقیقتاً چیزی به من اضافه نکرد. و داستان هم به واسطه ی روزنانه نگار بودن نویسنده و همچنین واقعی بودن مصاحبات و بیان اون ها بدون ظرافت های ادیبانه جذابیت و کشش خاصی برام ایجاد نکرد. و حتی نتونستم از شیوه ی بیان یا روند پیشرفت داستان لذت ببرم. نویسنده سعی کرد از صنعت تکرار برای زیباتر شدن کلام خودش استفاده کنه که حتی در اون قضیه هم نا موفق عمل کرد. تکرار غیر قابل توجیه جمله ی : "یا عاشق دیگران باشید یا بمیرید." گاهی رگه هایی از خودشیفتگی در موری کاملا قابل رویته و خودش رو شایسته ی تحسین و تمجید می دونه اگر چه روحیه اش قابل تحسینه اما این غرور و خودشیفتگی آزار دهنده ست(حتی در خواست می کنه روی سنگ قبرش مربی تا ابد نوشته شه). غیر از اون قسمت کتاب که بنظر به قضیه ی بکر تری اشاره کرده بود در مورد توجه کامل و و وقف خود به طرف مقابل در هنگام گفت و گو واقعا قسمتی نبود از این کتاب که من رو به وجد بیاره. البته این ممکنه از بی علاقگی بنده به مباحث روانشناسی زرد هم باشه. عموما با شعار و شعارزدگی نمی تونم راحت کنار بیام. البته اینها طبق معمول نظر شخصی بوده و کسایی که احتمالا سلیقه ی مطالعاتیشون نزدیک به منه فکر نمی کنم از این کتاب لذت ببرید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.