یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

زمستان آلیسا
        خب راستش را می‌گویم؛ انتظار بیشتری از این کتاب داشتم. تصورم این بود که مثل رمان‌هایی شبیه «عروس دریایی» قرار است تکانم بدهد. اما این‌طور نبود. لحظاتی داشت که اشکی هم در چشمم حلقه زد ولی نمی‌دانم شاید به‌خاطر اینکه نویسنده اجازه نداد خیلی به کاراکترها نزدیک بشیم، نتوانستم آلیسا را بغل کنم؛ آلیسا برایم واقعی نشد. مادرش هم، خون‌آشام هم. دلم می‌خواست چیزهای بیشتری دربارهٔ آلیسا، مادرش، پدرش، خون‌آشام و حتی آیریس و اما اتا بدانم ولی نویسنده چیزی بهم نداد. برای همین جدا ماندم از روایت و انگار فقط یک سری اطلاعات کسب کردم دربارهٔ مواجههٔ آلیسا با مرگ و از دست دادن.
اما خب خیلی خوشم آمد که با ادبیات نوجوان آلمانی هم مواجه شدم و فضای داستان، اسامی و حتی حس و حال و روابط انسانی در این داستان خیلی متفاوت بود با ادبیات نوجوان آمریکا و انگلیس که معمولاً برایمان آشناترن.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.