یادداشت فصل کتاب
1403/7/12
بگذارید با خود فرخنده خانم شروع کنم؛ من فرخنده قلعه نوخشتی هستم. متولد ۱۲ بهمن ۱۳۵۷؛ درست همان روزی که آیت الله خمینی(ره) از پلههای هواپیمای ایر فرانس پایین آمد. چند ماه اول، حال نوزادی را داشتم که از یک دنیای کوچک و تاریک، به دنیایی وسیع و روشن پرت شده. تشنه بودم، تشنهی آگاهی.. حالا بگذارید چند کلامی من بگویم از فرخنده قبل از انقلاب.. فرخندهی جین پوشی که لاک میزند و پرستار ارتش است و حتی بلد نیست نماز بخواند و عضو طبقهیِ مرفه جامعه است اماااا به گفته خود فرخنده خانم با یک دم امام روح الله(ره) زیر و رو شد.. از نو متولد شد و با تمام سختی ها و ناملایمات و پیچیدگی های زندگی جنگید و صبر و مقاومت پیشهکرد. خداقوت به نویسنده و راوی کتاب هر دو کار بسیار پراهمیت و ارزشمندی رو انجام دادند..راوی با صداقت و معامله با خداوند تمام زندگیشون رو بازگو کردند و نویسنده محترم خانم بابکی با قلم تواناشون مطالب رو به هنرمندی تمام به رشته تحریر درآوردند بخصوص برای نسل ما..نسل امام ندیده 😭.. چه خوب روایت عاشقی و شور انقلابی، فراق و دوری از امام رو قلم زدید، کتاب سراسر امید و نور بود. نکته بسیار مهم کتاب از نظربنده این بود.. فرخنده خانم از جنس خود ما بود، وقتی تک به تک صفحات رو ورق میزنید با فرخندهای مواجه می شید که انتخاب غلط و درست رو در کنار مستأصل شدن و... خیلی از مسائل دیگر یک زندگی معمولی داره اما تسلیم نمی شه و همیشه در حال مبارزست انتخاب هایی که تمام ما در طول زندگی باهاش مواجه شدیم یا خواهیم شد. الحمدالله بابت خوندن این کتاب متفاوت و درسآموز، ان شاالله به زودی دیدار راوی کتاب برای بنده و عزیزان مشتاق میسر شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.