یادداشت معصومه السادات صدری
7 روز پیش
. "خوبی خدا" به توصیه خانم توکلی کوچک، کتاب را خواندم. بازهم به توصیه خودشان روی دو داستان بیشتر توقف نمودم. تعمیرکار و بهشت و جهنم جومپالاهیری. مع الاسف به لطف حافظه قوی(؟) آخرین صفحه از کتاب، فهمیدم همه داستان ها را قبلا خوانده ام و یاداشتی ننوشته ام. کتاب، مجموعه داستان از نویسنده های مختلف آمریکایی است که در سال های مختلف منتشر شده است. اهل فن می گویند:" بهترین مجموعه برای آموزش و آشنایی با داستان های کوتاه است که مشتری های خاص خودش را دارد." از داستان ها بخواهم بگویم: " توگرو بگذار من پس می گیرم" غم عجیبی برایم داشت.کمدی تلخی بود. کلیتش دربارهی مظلومیت جامعه سرخپوستی در آمریکا بود. موراکامی را نتوانستم تمام کنم. نمیدانم چرا با این بشر و کتاب هایش ارتباط نمی گیرم. جهنم و بهشت جومپالاهیری، عالی بود.در مورد جامعه ی مهاجر هندی و چالش هایشان بعد مهاجرت. داستان تعمیرکار هم همینطور. بعد خواندنش به خانم توکلی گفتم: به نظرتان تعمیر کار، همان خداست؟ داستان فلامینگو نقطه تاریک وجودم را نشانم داد. باقی داستان ها در حد معمولی بودند. اسم کتاب بی ربط است و ربطی به خدا ندارد. نقطه قوتش هم مثل همیشه ترجمه خوب و روان آقای حقیقت بود. از متن کتاب: "من عاشق دبورا شده بودم. مشتاقانه انتظارش را می کشیدم. مثل همهی دختر های نوجوانی که عاشق زن هایی غیر از مادر خودشان می شوند." #خوبی_خدا "#کتاب_خواندم .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.