یادداشت Fshafiee
1404/5/13
کتاب گاوخونی برای من یه تجربهی عجیب بود. داستانی که نمیدونی کی توی خوابی، کی بیداری. همهچیز انگار از ذهن یه آدم خسته و درگیر میگذره، که مدام داره خاطره و خواب و واقعیت رو قاطی میکنه. اولش فکر کردم گیجم، ولی کمکم فهمیدم این گمگشتگی، خودش بخشی از لذت خوندنشه. قلم نویسنده برام خیلی جالب بود — ساده، بیزرقوبرق، ولی پر از حس و معنا. از اون نوشتههاست که نمیخواد با کلمات سخت خودشو نشون بده، ولی زیرِ همین سادگی، یه دنیای پر از درد و فکر و ترس خوابیده. بیشتر از هر چیز، اون حس پوچی، مرگ، و اون رودخونهی مرموز توی ذهنم موند. یه جور تنهایی و دلزدگی که انگار نه فقط شخصیت داستان، که خودت هم تهش حسش میکنی. نمیتونم بگم کتابو خیلی دوست داشتم یا نه، ولی قطعاً از اون کتاباست که بعد از تموم شدنش هنوز ذهنت توش گیر میکنه. اگه اهل داستانهای ذهنی و فضای وهمآلودی هستی که مرز بین خواب و بیداری رو بهم میزنه، ممکنه تو رو هم درگیر خودش کنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.