یادداشت مریم پیروی

        "به او گفته بودند که بچه‌اش یک ساعت هم زنده نمانده است. او هم به آسانی پذیرفته بود و از روی رضا گفته بود: "بهتر!" هیچ چیز به اندازه‌ی این یک کلمه نمی‌توانست شکستگی روح او را وصف کند."

خواندن این کتاب، مثل قصه‌های کودکی لذت‌بخش بود اما ایرادات زیادی داشت که آن را از یک رمان پیشنهادکردنی دور می‌کرد؛ یکی از این موارد، صحبت‌های زیاد و شعاری راوی و اجازه ندادن به شخصیت‌ها برای معرفی خودشان بود. مشکل دیگر، سرنوشت خدیجه است که به درستی بیان نمی‌شود و به نوعی راوی با وارد کردن شخصیت‌های زیاد خود را مجبور به رها کردن تعدادی از آنها کرده است. مشکل نهایی هم تاریخ‌نویسی راوی بود؛ گویی که نمی‌شود تاریخ را در دل داستان قرار داد و باید حتما تک‌تک اتفاقات میرزاکوچک‌خان و قزاق‌ها را نام برد.
خلاصه که جالب بود و به دلم نشست اما پرمشکل بود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.