یادداشت امیررضا سعیدینجات
1402/12/13
4.7
24
بسم الله داستان با خواب آشفته هری آغاز میشود. هری در خواب میبیند که لرد ولدمورت (قاتل پدر و مادرش) در کنار دمباریک (که جای پدر و مادر او را به اربابش لو داده بود و عامل قتل آنها بود) نقشه قتل کسی را میکشند. هری احساس میکند که آنها میخواهند او را بکشند و به محض اینکه از خواب بیدار میشود درد عجیبی در ناحیه زخم روی صورتش احساس میکند. این درد را تنها در زمانی که ولدمورت نزدیک به او میشد، احساس میکرد و حالا که احساس خطر کرده، برای پدرخواندهاش، سیریوس بلک نامهای مینویسد تا او را در جریان این قضایا قرار بدهد. از طرفی قرار است جامجهانی کوییدیچ برگزار شود و خانواده ویزلی برای شوهرخاله هری نامهای نوشتهاند تا او اجازه بدهد و هری با آنها به جامجهانی برود. عمو ورنون راضی میشود و هری که خوشحال از حضور در این مسابقات است به طرز عجیبی با خانواده ویزلی راهی میشود. آقای ویزلی در ادامه نوید اتفاق جذاب و هیجانانگیزی را در سال جدید تحصیلی به هری و فرزندانش میدهد، اما نمیگوید که این اتفاق چیست. با شروع سال تحصیلی مشخص میشود که قرار است سه قهرمان از سه مدرسه بزرگ جادوگری انتخاب شوند و با یکدیگر مسابقه بدهند تا قهرمان قهرمانان مدارس جادوگری تعیین شود، اما جام آتش که قرار است سه قهرمان (از هر مدرسه یک نفر) را معرفی کند به ناگاه نفر چهارمی را نیز به لیست سه نفره اضافه میکند... به نظرم داستان جلد اول هریپاتر و جام آتش به اندازه سه جلد گذشته جذاب نیست. اما شاید برای قضاوت درباره این مجموعه از هریپاتر زود باشد چرا که هنوز یک جلد دیگر از این سری باقی مانده است. شخصیتها مثل همیشه پرانرژی و جذاب تصویر شدهاند. نکته جالب تا اینجای سری هریپاتر این است که حتی شخصیتهای فرعی هم به شدت پرانرژی و دقیق و همراه با فعالیتهای موثر در داستان تصویر شدهاند و این نقطه قوت فوقالعاده جذابی برای این کتابها است. در هر جلد شخصیتهایی جدید معرفی میشوند تا داستان با کمک آنها از یکنواختی بیرون بیاید و به علاوه به روند پیشرفت داستان هم کمکی قابل توجه شود. کماکان این جذابیت کتاب میخکوب کننده است و مخاطب در اثر اتفاقات پیدرپی امکان نفس کشیدن را از یاد میبرد.
(0/1000)
امیررضا سعیدینجات
1402/12/15
0