یادداشت محمد فائزی فرد
1403/8/28
حاصل خواندن کتاب روایت، رسیدن به دو اصل مهم و بنیادین است. 1. همه جا روایت هست. 2. هر روایت، معنایی دارد. بخواهم واضحتر بگویم: اصولا ذهن ما ذهن روایتجویی است. در این حد که یک عده به دنبال روایتِ خارج از قواعد فعلی و انسانی میگردند. مثلا آیا رقص مرغکریچساز نر و آن تزئین لانه هم روایتی در خود دارد؟ و هر روایت، جدای از آنچه روایت میکند، خود حاصل/سازنده دیدگاه و نگاهی است. اینگونه است که روایت من از کودک کار میتواند فخرفروشانه و حاصل زندگی تجملاتی من باشد که کودک در آن سوژه دستچندمی روایت است و من و عمل من روایت دست بالا است. یا نگاه شما به همان کودک که از فرم روایت، کانونیسازی، زاویه نگاه و... حاصل میشود، معنایش این باشد که کودک کار محق و طلبکار باشد از من و شمایی که حق او را پایمال کردهایم؛ یا در وجهی بالاتر، من/شما و کودک کار یکی باشیم و...
(0/1000)
1403/8/28
2