یادداشت ابراهیم خالیدی
1402/11/19
4.1
34
درباره این کتاب چه میشود گفت؟ تراژدی؟ کمدی؟ رمانس؟ کتابی که شور انقلابی را در ما میپروراند؟ یا کتابی که گناهان یا بیاعتنایی ما را نسبت به تراژدی های این دنیا به ما یادآوری میکند؟ کدام یک؟ همه را و خیلی چیزهای دیگر... من همیشه این را با خود و دیگران گفته ام و میگویم :تمام آنچه برای یک انسان تمام عیار شدن لازم است نوشته شده و گفته شده و در مقابل چشمان ما قرار دارد؛ اما ما چرا کور شده ایم و نمیبینیمشان؟ این سوال مثل خوره هر روز جان مرا تکه پاره میکند. ما چرا به تراژدی های زندگی روی این کره خاکی که هر روز برای خود و دیگران اتفاق میافتاد بیتوجهایم یا به سادگی یا با دلی خون ازشان میگذریم و چشم انتظار رخ دادن دوباره این نمایشها میمانیم؟ نمیدانم چه چیز ما را مسخ کرده و چنان سنگدل، بیتفاوت ویا بیاراده مان کرده است. هر چه باشد باید روزی جایی به خود آییم و علیه آنها؛ این کوه غم و خون که خود بر خود انباشته ایم، سخت بشوریم. خرمگس گوشهای کوچک از این تراژدی های روزانه ما آدمها را به تصویر میکشد و داستان آدمهاییست که با عشق و امید به برداشتن این کوه عظیم پدید آمده بر سر راه انسان بودن انسان از جان خود مایه میگذارند و علیه کمکاری، زیاده خواهی، بیتفاوتی و خونخواری موجودات دیگری که دوست دارند انسان نامیده شوند اما بویی از آن نبرده اند به جنگ کمر بسته و جان خود را میدهند. از پندهایی که در کتاب نهفته است لذت ببرید و بیاموزیدشان و امیدوارم برایمان تبدیل به یک هدف شوند. هدفی که رسالت نهاییاش انسانی زیستن باشد. من چیزی در باب کتاب نگفتم و قبول دارم اما خود هنگام خواندنش گریستم و بر بیارادهگی و ناانسان بودن خود تاسف خوردم.
22
(0/1000)
1402/11/20
0