یادداشت قدسیه پائینی
1402/1/3
داستان درباره یک خانواده سیاه پوست با دو پسر و یک دختر است که ماجراهای خانوادگی شان از زبان پسر دوم بیان می شود. سبک زندگی یک خانواده سیاه پوست از عادات و سبک زندگی و نحوه تعامل با جامعه در این رمان دیده می شود. پسر بزرگ خانواده به اقتضای نوجوانی و شرایط خاص جامعه سیاه پوستان مرتکب اعمالی میشود که از طرف پدر یا مادر توبیخ می شود. بعد از چندین بار تنبیه و اخطار از طرف والدین برای کارهایی مانند دزدی از فروشگاه، صاف کردن موها با مواد شیمیایی و .... والدین تصمیم می گیرند در طول تابستان نزد مادربزرگ بداخلاق و سختگیرش ببرند. بعد از طی مسافت طولانی و رسیدن به بیرمنگام در همان روزهای ابتدایی، کلیسای محل توسط سفیدپوستان افراطی منفجر می شود و چهار بچه کشته شده و تعداد زیادی زخمی می شوند. این خانواده بلافاصله به شهر خود بازمی گردند اما پسر دوم که تصور می کرد خواهرش در میان کشته شدگان است، دچار شوک می شود و مدتها طول می کشد تا با همراهی خانواده از این حالت خارج شود. داستان به جنایات و کشتار سفید پوستان علیه سیاه پوستان خیلی حاشیه ای و کمرنگ پرداخته است به صورتی که از مطالعه کتاب نمی شود به اصل واقعه پی برد و با کمک پی نوشت انتهای کتاب است که از این واقعه رمزگشایی می شود. با وجود آن که در پی نوشت اشاره به حملات و جنایات زیاد و خشن سفید پوستان شده است اما در متن کتاب نشانه ای از این وضعیت به چشم نمی خورد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.