یادداشت Yasaman Tamjidi

        جزء از کل؟
اولین کتابی که بعد از خواندنش حس می‌کردم هیچ چیز جهان سر جایش نیست و من دیوانه‌ام راز فال ورق بود. وقتی داشتم جزء از کل می‌خواندم حس کردم این من نیستم که دیوانه‌ام، نویسنده‌ است. نویسنده‌هایی که مثل دیوانه‌ها کتاب می‌نویسند آدم را دیوانه می‌کنند و من این دیوانگی را دوست دارم.
معمولا نسبت به کتاب‌هایی که همه می‌گویند خوب است پیش پیش جبهه‌ی منفی دارم اما این کتاب را علی‌رغم دید منفی‌ام شروع کردم و اصلا پشیمان نیستم. روایت بسیار روان بود و خواندنش سریع پیش میرفت با این حال حجم ایده‌هایی که در هر بخش مطرح می‌کرد خیلی زیاد بود. به طوری که با وجود روان بودنش نمی‌شد پشت سر هم آن را خواند (حداقل من نتوانستم!) چون تراکم جمله‌هایی که برای فکر کردن به آنها باید کتاب را می‌گذاشتم زمین و به هضمش زمان می‌دادم زیاد بود. می‌شود گفت کتاب پر از فلسفه‌است. فلسفه و سوال‌هایی که نویسنده در طی داستان پیش روی ما می‌گذارد. با این حال، نمی‌توانم بگویم همه‌ی فلسفه‌هایش را قبول داشتم. می شد آنها را شنید و بهشان فکر کرد. شیرین بودند. اما نه لزوما درست و جهان شمول. بخشی از زیبایی کتاب این بود که در بیشتر بخش‌ها راوی اول شخص می‌گفت «با خودم فکر کردم...» بنابراین هیچ احساس تحمیلی وجود نداشت. ما داشتیم صدای بلند بلند فکر کردن یک انسان متفکر را می‌شنیدیم. 
طنز مورد علاقه‌ی من طنز تلخ است. به نظرم هیچ چیز بیشتر از طنز تلخ نمی‌تواند به ذهن انسان رسوخ کند. سوگواری کردن برای یک پیشامد تلخ بعد از مدتی از خاطره محو می‌شود.اما شوخی‌های تاریک راه خودشان را به سمت جاودانگی باز می‌کنند. فجایعی که در کتاب با دید طنز به آنها نگریسته بود، باعث می‌شد از زهر زشتی‌شان کم شود اما عمیق‌تر می‌شد آنها را بررسی کرد.
تا لحظات آخر، نویسنده غافلگیری کنار گذاشته بود. چیزی از جذابیتش کم نشد و تا پایان دوستش داشتم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.